منظور نویسنده چیست؟
اگر هدف ما از نوشتن لایحه این است که خواننده آن منظور ما را بفهمد ، بدیهی است «وضوح و روشنی» شرط لازم و اصلی لایحه خواهد بود .
این مطلب در مورد همه نوشته های حقوقی اعم از قراردادها ، وصیت نامه ها و مانند اینها صادق است . خواننده یک نوشته حقوقی باید بتواند منظور نویسنده را بدون کوچکترین شک و شبهه ای بفهمد .
روشنی و وضوح «نوشته» ناچار حاصل تفکر و تصور روشن و بدون ابهام نویسنده است . به این ترتیب اگر جنبه های موضوعی و حکمی قضیه ای برای ما کاملاً روشن نباشد، محال است بتوانیم در مورد آن مطالب روشن و واضحی بنویسیم .
وقتی جنبه های مختلف یک قضیه در ذهن ما شکل گرفتند ، آنگاه بهترین کلمات و عبارات را برای بیان آنچه درباره این قضیه می خواهیم بگوییم انتخاب می کنیم و باید توجه داشته باشیم رابطه کلمات با افکار ما و مافی الضمیر کسی که آنها را به کار می برد همانند رابطه پوست بدن با نسوج و عضلات و استخوان هاست .
همچنان که پوست در شرایط گوناگون تغییر رنگ می دهد و معانی و احتمالات متنوعی را در ذهن بیننده ایجاد می کند، کلمات نیز بر حسب اینکه در چه شرایط و زمان و مکانی به کار برده شوند، حاوی معانی و مضامین متفاوت می توانند باشند .
از این تمثیل می توان به اهمیت گزینش کلمات عبارات در نوشته های حقوقی پی برد . در بسیاری موارد فقط مسأله گزینش یک کلمه به جای کلمه دیگر مطرح نیست بلکه معضل انتخاب یک کلمه از میان کلمات مختلفی است که همه به طور نسبی برای افاده مفهوم مورد نظر مناسب به نظر می رسند یا به تعبیر دیگر همه درست و صحیح هستند .
در این جا باید یادآوری کنیم معنی حقوقی کلمات لزوماً بر مفهوم ادبی آنها منطبق نیست . بسیاری از کلمات در عالم حقوق به نحوی خاص تعریف می شوند .
مثلاً در صورت مراجعه به فرهنگ لغات در مقابل کلمه «ابراء» این توصیف را خواهید یافت: «چشم پوشی کردن طلبکار از طلب خود با میل و اختیار»
و معنی کلمه «بذل» این گونه وصف شده است : «عطاکردن، بخشیدن، بخشش»
بالاخره «هبه» به « دادن چیزی به کسی بدون دریافت چیزی در مقابل آن، بخشش، عطا» تعریف شده است .
بررسی اجمالی معانی از نظر ادبی ما را به این نتیجه می رساند که این هر سه دارای معانی و مفاهیمی بسیار نزدیک به هم و در واقع مترادف هستند حال آنکه کاربرد حقوقی این کلمات کاملاً متفاوت است . مثال:
خانمی سندی تنظیم و ضمن آن اعلام کرده است «مهریه خود را به آقای ……. شوهرم بذل کردم»
بین زوجین طلاق واقع نشده و این سند هم فسخ یا اقاله نشده و در تصرف شوهر باقی مانده است . بعدها زوجه برای دریافت مهریه اش اجراییه صادر کرده و شوهر با ارائه این سند مدعی است که زوجه ذمه او را نسبت به دینی که بابت مهریه به او داشته «ابراء» کرده است .
زوجه دفاع می کند که «بذل» مهریه فقط در مقابل طلاق انجام می شود و چون طلاقی انجام نشده «بذل» منتفی است و چنانچه از بذل تعبیر «هبه» هم داشته باشیم ، اصولاً قابل رجوع است و صدور اجرائیه، فردِ اجلایِ رجوع است .
شوهر دفاع می کند که با توجه به ماده ۸۰۶ قانون مدنی چون زوجه طلب خود را –که همان مهریه بوده – به مدیون –یعنی شوهر- بخشیده حق رجوع ندارد و مفهوم ماده ۲۸۹ قانون مدنی در «ابراء» همین است .
به روشنی می توان دید که عدم دقت در کاربرد کلمات و معنی حقوقی آنها چه مشکل پیچیده ای را ایجاد کرده است . ابطال- بطلان – فسخ – انفساخ- تفاسخ- اعلام ، باید در جای خود و با توجه به معانی شان به کار روند .
به عنوان یک قاعده کلی و ضابطه ای برای سنجش میزان وضوح و روشنی یک نوشته می توان گفت :
خواننده هرگز نباید در موضعی قرار گیرد که این سوال را مطرح کند: «منظور نویسنده چیست؟» اگر در مورد نوشته ای این سوال قابل طرح باشد، به این مفهوم است که این نوشته روشن و قابل فهم نیست و باید بازخوانی و بازنویسی شود .
بنابراین برای یک حقوقدان وسعت ذخیره لغات فعال امتیاز بزرگی است . اما در عین حال همواره باید یک فرهنگ عمومی لغات – نظیر فرهنگ دهخدا یا فرهنگ معین یا فرهنگ تخصصی حقوق مانند ترمینولوژی حقوق یا مبسوط (هر دو تألیف آقای دکتر جعفری لنگرودی) در دسترس داشته باشد و در صورت لزوم به فرهنگ های عربی به عربی یا عربی به فارسی و نیز فرهنگ های تخصصی رشته های مختلف حقوق مراجعه کند .
تسلط به زبان فارسی و همچنین نقطه گذاری ، به بیان واضح و روشن مطالب کمک بسیار می کند .
کاربرد غلط زمان افعال و نقطه گذاری نادرست –حتی در حد کاربرد نابجای یک ویرگول- می تواند مخرب و فاجعه آفرین باشد .
سخن آخر اینکه پس از پایان نوشتن یک لایحه –با رعایت همه موارد و اصولی که بیان شد- باید آن را بازخوانی کنیم .
بازخوانی متن باید آنگونه باشد که نوشته شده است . یعنی باید هر جا که نقطه ای هست متوقف شویم و هر جا علامت سوالی هست، آن را رعایت کنیم و جملات معترضه یا عبارات توضیحی متن را نباید آن گونه که دوست داریم دیگران آن را بخوانند ، قرائت کنیم .