بهمن کشاورز به روایت خویش

بنده در سال ۱۳۲۳ در تهران متولد شدم پدرم کریم کشاورز،نویسنده و مترجم و مولف بود که کتابهای بسیار زیادی را تالیف و ترجمه کرد و مادرم هم دختر شیخ محمود کسمایی از روحانیون گیلان و کسما و از یاران میرزا کوچک خان جنگلی بود و دایی بزرگ ام یکی از سردبیران مجله جنگل بود که میرزا کوچک خان منتشر می کرد، خیلی زود دارفانی را وداع گفت. ازجهت ریشه پدری ما یزدی هستیم منتسب به محمد آباد یزد و پدربزرگم محمد وکیل التجار یزدی نماینده دوره اول و دوم مجلس شورای ملی از گیلان بود. به همین دلیل هم در آنجا ازدواج کرد . بنده تحصیلات ابتدایی را در دبستان فردوسی گذراندم.

دوره دبیرستان:

سه سال اول تحصیلات متوسطه را در کالج البرز در خدمت مرحوم دکتر مجتهدی بودم که خدایش بیامرزد و و چون کالج البرز دوره ادبی نداشت سه ساله دوره دوم را به مدرسه دارالفنون رفتم و خیلی خیلی هم راضی وخوشحالم که به این مدرسه رفتم چون دارالفنون محیط کاملا متفاوتی از کالج البرز بود. کالج البرز مدرسه بسیار خوبی و با سطح بسیار بالا بود اما دارالفنون به زندگی عامه مردم بسیار نزدیک تر بود و آنجا می توانستید طبقات مختلف را کنار همدیگر ببینید و لمس کنید. درآنجا البته از اساتید خوبی استفاده کردم، مرحومان نبهی ، کمره ای و باتمان قلیچ که فلسفه و منطق و روش شناسی روانشناسی و عربی وادبیات فارسی از آنها آموختیم و بسیار دیگری از بزرگان بودند که مدیونشان هستم. در دوران دبیرستان در تابستان ناچار به کارکردن بودم. عملا از کلاس ششم ابتدایی به بعد در تابستانها کارهای مختلفی از موزائیک سازی تا کار در کارگاه ساختمانی به عنوان معاون کارگاه– که این قسمت درخشانش بوده– داشتم. در امتحانات نهایی شاگرد اول پسران تهران در رشته ادبی شدم و بعد هم بلافاصله درکنکور دانشگاه تهران شرکت کردم که اتفاقا کنکور بسیار دشواری بود چون برای اولین و آخرین بار از رشته های ادبی و ریاضی و طبیعی دروسی غیر از چیزهای تخصصی آنها امتحان کردند که باعث گرفتاری خیلی از بچه ها شد. کار درستی هم نبود ولی بالاخره آن سال این کار را کردند . بنده خوشبختانه قبول شدم نفر ششم کنکور رشته ادبی بودم و فقط حقوق قضائی را انتخاب کردم و وارد این رشته شدم البته در مدرسه عالی بازرگانی هم قبول شده بودم که آنجا نرفتم.

دوره تحصیلات تکمیلی:

 چهارسال دانشکده حقوق را در خدمت اساتید بسیار خوبی بودم و استفاده کردم . مرحوم دکتر سید حسن امامی مرحوم دکتر جواد واحدی، مرحوم دکتر مصباح زاده، سنجابی، محمد حسین علی آبادی و دکتر علی آبادی دادستان کل و اساتید دیگری از جمله جناب دکتر پرویز صانعی که روش و منش او خیلی خیلی در رشد فکری و علمی من تاثیر داشت و بسیاری از بزرگان که ما خوشه چین خرمن دانششان بودیم مرحوم شدند .
  به هرحال درسال ۱۳۴۷ از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شدم. البته جز سال اول که دانشجوی صرف بودم ومعدل بسیار بالایی آوردم از سال دوم چون مجبور به کار کردن بودم دیگر خیلی نمرات ومعدلم درخشان نبود. در دوران دانشگاه به کار ویزیتوری دارویی مشغول بودم که ارتباطی با رشته تحصیل ام که حقوق باشد نداشت. ولی بسیار راضی هستم برای اینکه درس مردم شناسی و روابط عمومی فرا گرفتم مثل هر ویزیتور دیگری که به این کار می پردازد.

خدمت سربازی و کارآموزی وکالت:

درسال ۱۳۴۸ به خدمت نظام رفتم ابتدا در پادگان جی با مرحوم بیوک امینی افشار خدمت کردیم، بعد برای دوره تخصصی پیاده به مرکز پیاده شیراز رفتیم و در آنجا در مرکز پیاده دوره تخصصی پیاده دیدم وبعد هم برای مدتی جزء ابواب جمعی همانجا شدم. مدتی در کمیته رنجر و کوهستان که بهترین مرکز آموزش رنجر در ایران بود و با مرکز آموزشهای نیروهای مخصوص در باغ شاه رقابت داشت خدمت کردم و بعد به تهران منتقل شدم و مابقی خدمتم راکه قریب ده ماه یا یک سال شد در نیروی هوایی خدمت کردم. همزمان و در زمانی که درتهران بودم برمبنای ثبت نامی که قبلا کرده بودم کارآموزی وکالت را هم شروع کردم. یعنی هم ستوان دوم وظیفه بودم، هم ویزیتور دارویی بودم و هم کارآموز وکالت. دقیقا صبح روز شانزدهم اردیبهشت سوگند وکالت را یاد کردم وعصر همان روز هم مراسم ازدواجم بود . به همین دلیل این تاریخ یادم مانده است.

همسر و فرزندان:

همسرم از همان ابتدا تا حالا حامی بنده و فرزندانم بوده اند و همیشه مرهون و مدیونش هستیم . هیچوقت هیچ چیزی را در حمایت از بنده وتربیت فرزندانمان کم نگذاشته است. دو فرزند دارم یک دختر و یک پسر که هر دو وکیل هستند و پروانه وکالت را از کانون مرکز دریافت کرده اند . دخترم لیسانس را از دانشگاه تهران و فوق لیسانسش را در رشته های حقوق بین الملل و حقوق تطبیقی از دانشگاه آزاد و آمریکا گرفت و پسرم هم از دانشگاه آزاد فارغ التحصیل شده است. همسرم تحصیلات حقوقی ندارند. ایشان حقوقدان نیستند ولی حقوقدان پرورند. به این جهت که همه ما را در این مسیر حمایت کردند. با حمایت خانواده و همسر این توفیق را داشته ام که همیشه خودم را از نظر علمی تصحیح کنم، حال اگر موفق نشدم لابد قسمتم نبوده است.

دوره کارشناسی ارشد:

درسال ۱۳۵۴ در کنکور فوق لیسانس حقوق جزا قبول شدم و دردانشکده ملی آن زمان (شهید بهشتی فعلی) وارد آموزش شدم. در آنجا هم البته از اساتید خوبی استفاده کردیم . دکتر علی آبادی دادستان کل ،دکتر دادبان و دکتر پاد و دیگران . تز بنده هم در مورد وضعیت روانی متهم و آثارش در مجازات بود که با درجه عالی یا خیلی خوب قبول شدم . استاد راهنمایم آقای دکتر سیروس عظیمی بود که روانشناسی کیفری درس می دادند ودکتر صابر صفائی و دکتر صانعی هم ژوری بودند.
درسال ۱۳۶۵ درکنکور حقوق خصوصی دانشگاه شهید بهشتی شرکت کردم و قبول شدم و در سال ۱۳۶۸ از تزم دفاع کردم که عنوانش سرقفلی وحق کسب بیشه و تجارت است . دراین دوره از محضر مرحوم دکتر مهدی شهیدی و جناب آقای دکتر-صادقی بسیار استفاده کردم و آنها خیلی به گردن من حق دارند بویژه مکاسب را خدمت جناب دکتر صادقی خواندیم ، من قبلا هم مکاسب را دیده بودم ولی هرگز اینجوری نخوانده بودم با آن سیستم جدی و دیالیکتیکی عجیبی که مرحوم شیخ انصاری دارد و واقعا بسیار هم تحسین برانگیز است. همینطور در محضر مرحوم دکتر گرجی اصول مظفر را خیلی استفاده کردم و دیگرانی هم بودند که از محضرشان استفاده کردم ولی این بزرگواران نقش عمده ای داشتند و باعث افتخار بود که در خدمت شان بودم.

انتخاب رشته علوم انسانی:

شاید در جامعه ما اینگونه برنامه ریزی و جهت گرفتن زیاد متداول نباشد چرا که افراد در تحصیل یک مقداری دنبال حوادث می روند. اما من بطور مشخص ازسال پنجم و ششم دبستان تصمیم گرفته بودم وکیل دادگستری بشوم و به همین دلیل که می دانستم باید رشته ادبی بخوانم همین مسیر را ادامه دادم . دقیقا می توانم بگویم انگیزه ای که ایجاد شد از چه زمانی آغاز شد. کتابی بود به نام(Court room)، “اتاق دادگاه” ، این را همکار بسیار دانشمند و عزیز ما مرحوم البرت برناردی ترجمه کرده بود و عنوانش راهم گذاشته بود “جنایاتی که آمریکا را تکان داد ” و این مجموعه ای بود از پرونده های جنایی یک وکیل برجسته نیویورکی به نام ساموئل لیبووویتز ( samoel libovitz) که در بسیاری از موارد، کارش در وکالت بیشتر به اعجاز و شعبده شبیه بود. البته با وجود هیات منصفه (ژوری) و در سیستم کامن لاو امریکایی ( common law ) .
من این کتاب را بارها و بارها در سنین مختلف و بطور مکرر خواندم . خواندن آنرا به کسانی که برای وکالت آماده می شوند یا دوست دارند حقوق بخوانند توصیه می کنم البته کتاب نایابی است .
در یک دوره که تصدی کانون راداشتم از آقای البرت برناردی برای تجدید چاپش اجازه گرفتم . ایشان یک نسخه کتابش را فرستاد و من دادم فتوکپی کردند و تجلید کردند که از روی آن بدهم چاپ کنند . در کانون متاسفانه ماهمیشه درگیر مسائل مالی بودیم و به همین جهات این مهم معوق ماند تا دوره من تمام شد و فرصت نشد این کتاب را چاپ کنیم . بعدها که در دوران وکالت خدمت آقای برناردی رسیدم – که بسیار هم به بنده عنایت و محبت داشتند و بنده هم خیلی به ایشان ارادت داشتم – بارها خدمتشان عرض کردم کتاب شما باعث شد وارد این حرفه شوم واگر بلایی به سرم بیاید خونم پای شما است !
جان مایه کتاب طبع مبارزه جویی بود که البته در کتابهایی هم که بعدا خواندم – از جمله پرونده های کلارنس دارو (clarence darrow) که یک وکیل شیکاگویی و وکیل اتحادیه های کارگری بوده که برایشان مجانی کار میکرد اما پرونده های سنگین جنایی می گرفت تا بتواند با حق الوکاله هایی که از پروندهای جنایی بدست می آورد این کارهای جانبی را انجام بدهد-این خصلت را دیدم . حرفه وکالت این ویژگی را دارد که می تواند یک معارض قانونی و منضبط در مقابل ظلم وجور و ستم باشد. پرونده های آقای لیبووتیز و دارو انگیزه ورود به این شغل را در من ایجاد کرد.

روش زندگی:

من از ابتدا تاکنون وکیل حرفه ای بودم وهیچ شغل دولتی و یا مشاوره دولتی هم نداشتم . البته غیر از کارهایی که در دوران تحصیل می کردم . اگر قرار باشد دوباره زاده شوم و از نو شروع کنم ، باز هم وکیل خواهم شد .  من از همان دبیرستان البرز ورزش میکردم. کشتی گیر بودم و همینطور هم ادامه داشت و بعدا که به دانشکده وارد شدم از همان سال اول در یکی دو تا مسابقه شرکت کردم و زمین خوردم و دیدم دیگر وقت کشتی گذشته است، ولی ورزش را به صورت دویدن، راه پیمایی و ورزش با وزنه و این قبیل امور بطور مرتب و به صورت یک برنامه جدی در زندگی ادامه دادم.
سلامت بدن علاوه بر ورزش به این هم بر می گردد که در انتخاب کارها ونحوه انجام آنها جوری عمل کنید که خواب شبتان آشفته نشود و معیارتان برای انتخاب موکلین هم باید این باشد . این توصیه ای است که من به فرزندانم وهمکاران جوان می کنم. مرحوم آقای فریدون منو -وکیل سرپرست و شوهر خاله ام هم بود و خیلی چیزها ازایشان یاد گرفتم – نصایح زیادی به من کرد که برایم بسیار مفید بود یکی از آنها که کاملا درذهنم مانده است، این است که «زمانی که می خواستم شروع به کار کنم گفت فلانی این را به یاد داشته باش مالک هیچ چیزی به جز وعده غذایی که قبلا خورده ای و لباسی که الان بر تن داری نیستی . بنابراین حرص نزن برای اینکه ممکن است به وعده غذا بعدی نرسی . وقتی که کارت تمام شد این لباس را هم از تنت درمی آوردند ، بنابراین بی خود حرص نزن» . این نصیحت  همیشه در گوش من بوده و در نتیجه حرص نزدم و اعصابم هم ناراحت نبوده است . هرگز محتاج نامرد هم نشدم. خداوند همیشه لطفش شامل حال من بوده است و همیشه شکرگزارم.

حضور در هیات مدیره کانون وکلای مرکز:

ازسال ۱۳۷۸ وارد هیات مدیره کانون وکلای دادگستری مرکز شدم و بعد هم دو دوره دیگر یعنی جمعاً سه دوره عضو هیات مدیره بودم که دو دوره اش را کارگزار دوستان در پست رئیس کانون بودم و به نظرم دوره ای که بسیار دوره خوب و سازنده و آموزنده و برای خودم هم لذت بخش بود ، دوره بیست و دوم هیات مدیره کانون وکلای مرکز بود که در خدمت دوستان و بزرگوارانی بودم که واقعا درحد توان به وکلا خدمت کردیم. در این دوره همه یکپارچه بودیم و علیرغم اینکه در شروع دوره شاید تعارضات و اختلاف سلیقه هایی وجود داشت ولی سعی کردم دموکراسی را به نحو اکمل رعایت کنم و فکر می کنم آنهایی هم که کنار بنده کار کردند این عرض بنده را تایید خواهند کرد . در دوره بیست و چهارم هم اگر اشتباه نکنم سال ۸۵ یا ۸۴ که بازهم توفیق پیدا کردم وارد هیات مدیره شوم و باز هم افتخار کارگزاری و تصدی اداره کانون به بنده واگذار شد. علت اقدام برای ورود به هیأت مدیره احساس وظیفه برای تغییر اوضاع و بردن کانون به موضعی بود که لیاقتش را داشت.

دادگاه کرباسچی:

در سال‌۷۷ هجری شمسی و در زمان محاکمه جناب کرباسچی، هنوز قانون آیین‌دادرسی کیفری دادگاه‎های عام مصوب ۷۸ تصویب نشده بود. بنابراین انتشار تلویزیونی دادگاه ایشان منعی نداشت. به نظر من، انتشار و پخش دادگاه به نفع آقای کرباسچی بود. به این دلیل که در ابتدا همه به راحتی می‎گفتند بردند، خوردند و…اما وقتی دادگاه وارد جزییات شد، همه موارد را مطرح کردند و در مقابل ما هم به آنها جواب دادیم، دیده شد که آن بردن و خوردن‎هایی که با آن ابعاد در جامعه بیان شده بود، مصداق ندارد.
عاقبت، محکومیتی که آقای کرباسچی پیدا کرد، بابت این بود که چرا ایشان زمین‎های باغ‌وحش را با تخفیف به پنج نفر از کارمندان شهرداری واگذار و هزینه آنها را هم دریافت کرده است؟ بنابراین این مورد مصداق جرم تلقی شد. ولی انصافاً با دقت و جزییات زیادی دادگاه علنی رسیدگی و بررسی شد. به هر حال پخش تلویزیونی دادگاه برای مردم به نفع آقای کرباسچی تمام شد و از همه مهم‌تر محاکمه ایشان تیر خلاصی بر دادگاه‎های عام بود.

تاسیس و برپایی اتحادیه سراسری کانونهای وکلای دادگستری:

در برپایی اتحادیه سراسری زحمات بسیار کشیده شد . قطعا  دیگران هم زحمت کشیدند بنابراین این را که نقش من چه بود و چقدر موثر بودم باید دیگران بگویند و تاریخ قضاوت کند . البته این را بگویم که شاید از سالهای ۶۹ و ۷۰ به فکر تشکیل “اتحادیه وکلای دادگستری” و نه “اتحادیه کانونهای وکلا” بودم که با تصویب قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت و تشکیل کانونهای کوچک و کم جمعیت ، فکر کردم باید “اتحادیه کانونها” تشکیل شود .
اتحادیه سراسری کانون های وکلای دادگستری ایران (اسکودا) از سال ۱۳۸۲ با ثبت در مرجع ثبت شرکت‌های تهران تحت این اسم شروع به کار کرد.
هدف از تشکیل اتحادیه این بود که کانون‌های کم‌جمعیت و دورافتاده از هم بهم بپیوندند و بتوانند در اهداف مشترک هماهنگ عمل کنند و معضلات و مشکلات موجود را حل کند. این منظور تا حد زیادی برآورده شده است. جرقه تاسیس اتحادیه را مرحوم محمدی از کانون گیلان زد. در واقع کانون گیلان در این مسئله پیشقدم بود و نام بردن از ایشان برای ادای دین از لحاظ تاریخی بود و متعرض این نیستم که چه کسانی پایه گذار اتحادیه هستند.
بنای تاسیس اتحادیه از طریق تنظیم اساسنامه در کانون مرکز که در آن زمان  بنده تصدی آن را برعهده داشتم گذاشته شد.  مهمترین کاری که اتحادیه انجام داده و می‌دهد، برگزاری آزمون است و در راه انجام این امر بسیار خوب عمل کرده است.