وکیل در مقام دفاع چه باید بکند ؟
عده ای وکیل را به شکل یک « تیر انداز حرفه ای » توصیف می کنند که در قبال وجهی که دریافت می کند ، به نفع موکّلش – صرف نظر از اینکه موکّل بی حق باشد یا ذیحق – وارد کارزار می شود. او از خصومت موجود بین کسی که او را اجیر کرده با طرف بهره برداری می کند و از احساس پیروزی پس از کشتن طرف لذّت می برد. با این تعریف و تشبیه وکیل در مقام مشاوره بیشتر در پی ایجاد خصومت است تا برخورد آشتی جویانه.
توصیف دیگری از وکیل او را در موضع « اسقف اعظم » قرار می دهد. کسی که نصایح و مشاوره های بدون جایگزین می دهد. پند ها و مشورت هایی که گویی مستقیماً از منبعی نا شناخته واصل شده و موکّل فقط باید آن را بدون چون و چرا بپذیرد. از این دیدگاه در مشاوره وکیل و موکل کوچکترین اثری از همکاری و هم فکری نمی توان یافت.
به نظر برخی دیگر وکیل صرفاً یک « کاسب » است که اتفاقاً کالایی که عرضه می کند « خدمات حقوقی » است.هدف اصلی او رسیدن به یک زندگی مادی خوب و مرفه است. چنین وکیلی هیچ علاقه عمیقی به واقعیت های پرونده یا انگیزه های موکّل ندارد. او بیشتر به انجام کاری که به او محول شده به نحو مطلوب و مؤثر و به دست آوردن احکام و قرار های مناسب حال موکل علاقه مند است.
با این حال دیگرانی هم هستند که آرمان گرایانه تر می اندیشند. آنها وکیل را فردی حرفه ای می بینند که مردم برای حل معضلات شان به او مراجعه می کنند.
وکیل از دید گروه اخیر کاملاً به پزشک ، مددکار اجتماعی یا روانپزشک و روانکاو شباهت دارد. چنین وکیلی ممکن است با آنچه در وراء واقعیت های ظاهری قضیّه وجود دارد درگیر و به کمک رسانی به همه ابعاد وجود ی موکّل علاقمند شود.
همان گونه که یک پزشک ممکن است یکی از بیماریهای بیمار خود را بهبود بخشد و با این حال بیمار بمیرد ، یک وکیل هم ممکن است بتواند دعوایی را که دارای بهترین نتایج برای موکلش نیست ، با کارایی و مهارت ، سامان دهد.
وکلایی که در پی « حل معضل » هستند فقط وقتی ورود به دعوا را توصیه می کنند که این اقدام را در جمع بندی نهایی ، فی الجمله ، به نفع موکل ارزیابی کنند.حق این است گفته شود هیچ وکیلی نیست که همواره در یکی از این قالب ها بگنجد. واقعیت این است وکلا با توجه به طبایع بشری ممکن است در حالات و پرونده های مختلف در نقش های متنوعی ظاهر شوند. و یا ، حسب مورد ، در هر یک از پرونده ها یکی از جنبه های پیش گفته پر رنگ تر باشد.اما احتمالاً هر وکیل ، در تحلیل نهایی ، الگو و ساختار شخصیتی ویژه ای دارد که هنگام تصمیم گیری در خصوص اظهار نظر مشورتی و راهنمایی موکل ، ظاهر می شود. و به عنوان جنبه غالب شخصیت او راه را بر بروز سایر جنبه ها که بر شمردیم ، می بندد.
بی گمان ممکن است ضرورت های هر پرونده قرار گرفتن وکیل در یکی از قالب های پیش گفته را ایجاب کند. همچنین ممکن است بعضی از وکلا و برخی از موکلان ، بعضی قالب ها را بر برخی دیگر ترجیح دهند. انکار این موضوع فرار از واقعیت و « خود گول زنی » است. اما آنچه به عنوان قاعده کلی قابل توصیه است ، این است بدون توجه به اینکه کدام قالب رفتاری – یا ترکیبی از قالب های رفتاری- در هر مورد خاصّ برگزیده می شود، اتخاذ تصمیم باید با نهایت احتیاط و با در نظر گرفتن همه فروض احتمالی و امکان جایگزینی راه حل ها باشد. در عین حال برگزیدن قالب مورد نظر باید با چنان وضوح و صراحتی برای موکّل توضیح داده شود که او را به درک قالب انتخابی و پذیرش توأم با قدردانی آن قادر سازد.
مطالبی که بیان شد دیدگاههای گوناگون موجود درباره حرفه وکالت است و چنان که دیدیم موقعیت وکیل در آن بین « قدّیس » و « هفت تیر کش حرفه ای » نوسان دارد.اهل نظر ، به ویژه آنها که به اصطلاح « غرض و مرضی ندارند » می دانند وکلای دادگستری نزد مردم آگاه و با سواد کشور افرادی مورد اعتماد و قابل احترام محسوب می شوند.
همواره گفتۀ آن قاضی انگلیسی را به یاد می آورم که گفت : « آنان که نسبت به وکلا سوء ظن دارند و آنها را مردمانی منحرف و بد کار می انگارند در واقع قیاس به نفس می کنند. یعنی با مراجعه به درون خود به این نتیجه می رسند که اگر آنها در موضع و موقعیت وکیل قرار می گرفتند قطعاً منحرف می شدند و تبه کاری می کردند! ».