پرونده طلاق مربوط به سال ۱۳۵۲ با وکالت آقای بهمن کشاورز
ریاست محترم دادسرای انتظامی قضات
با نهایت احترام به استحضار آن مقام محترم میرسانم، شوهر این کمینه … پس از ۱۱ سال زندگی مشترک و بعد از آن که جوانی و سلامتی اینجانبه در نتیجه اینکه زن دیگر گرفته بود، تصمیم گرفت مرا طلاق بدهد و به دادگاه شکایت کرد که پرونده شماره … در دادگاه … حمایت خانواده رفت و آقای … رئیس دادگاه حکم طلاق دادند. حالا که کمینه را با یک بچه بی سرپرست کرده اند و طلاق داده اند و بدبخت کردهاند از آن مقام محترم تقاضا می کنم به وضع من رسیدگی فرمایند و سوال کنند که چرا با این عرایضی که می کنم مرا طلاق دادند و حکم جدائی دادند و مرا بی سرپرست کردند:
اولاً – چرا شوهرم را که در شکایت خودش را افسر شهربانی جا زده بود مجازات نکردند و تازه گفته بود که دو سال است در خانه او نیستم؟ چرا از شاهد ها سوال نکردند؟ دوماً – چرا اقلاً شاهد های شوهرم را به دادگاه نیاوردند و فوری حکم طلاق دادند و چون شوهرم نوشته بود که من ضعف اعصاب دارم و دیوانه ام مرا به پزشکی قانونی نفرستادند؟ سوماً – چندین نفر از فامیلهای ما که در دادگاه حمایت خانواده کار دارند سه چهار سال است گرفتارند و می آیند و می روند چطور دادگاه … در مدت یک ماه سه بار وقت دادگاه داد با اینکه وقتهای دادگاه حمایت خانواده هرکدام چهار پنج ماه است و مرا به این زودی بدبخت و بیچاره کرد. چهارماً – چرا آقای قاضی از شاهدها نپرسید که شوهر من زن دوم گرفته یا نه و آنها را به دادگاه نیاورد و بازجوئی نکرد. از آن مقام محترم استدعای رسیدگی دارم که حق مرا و بچه مرا بگیرند و نگذارند از بین برود.
با تقدیم احترامات