محاربه چیست و محارب کیست؟ “بغی” کدام است و “باغی” چه کسی؟

محاربه چیست و محارب کیست؟
“بغی” کدام است و “باغی” چه کسی؟

قسمت پنجم – بغی کدام است و باغی کیست؟

در مورد بغی در قرآن کریم آیاتی آمده است.

الف – هر گاه دو طایفه از مسلمانان با یکدیگر جنگیدند، بین ایشان سازش ایجاد کنید و اگر یکی از آنها سرکشی کرد پس با آن طایفه سرکش بجنگید تا به راه خدا باز گردد و اگر بازگشت، بین ایشان با داد و قسط سازش برقرار کنید که خداوند دادگران را دوست دارد.

ب –  همانا مومنان با یکدیگر برادرند پس میان برادران تان خود سازش برقرار کنید و از خدا بترسید شاید رحمت خداوند متعال شامل حالتان شد.

پ – ای کسانی که ایمان آوردید از خدا و پیامبر و پیشوایانتان فرمانبرداری کنید.

تعریف بغی و باغی

“بغی” را صاحب جواهر شیخ محمدحسن نجفی به “خروج از اطاعت امام عادل” تعریف کرد و علامه حلی آن را خروج از اطاعت امام بدون صفت “عادل” می داند. با این توضیح که شیعیان در امام “عصمت و بی گناهی” و در نایب  او و رئیس دولت اسلامی “عدالت” را شرط می‌دانند. بنابراین اگر صفت “عدالت” از رئیس دولت و نایب امام حذف شود دیگر نایب امام نخواهد بود.
“باغی” کسی است که علیه امام عادل قیام و از دادن حقوق او (زکات) خودداری و از اجرای دستور او خواه آنچه به حقوق مردم مربوط می‌شود و خواه آنچه حق خداوند است (حق الله) سرپیچی کند و با او به جنگ برخیزد.
مرحوم آیت الله سید اسماعیل صدر در شرحی که به منظور تطبیق موارد با فقه شیعه بر کتاب استاد عبدالقادر عوده نوشته، در خصوص شرط عدالت توضیح می دهد: “نظر غالب در مذاهب چهارگانه اهل سنت این است که ظلم و فسق و تعطیل حقوق، باعث عزل خودبه‌خودی امام (به معنی رئیس دولت ) نمی شود و تحقق این امور مجوز قیام علیه او برای عزل کردنش نیست، زیرا چنین تجویزی باعث بی ثباتی کشور و فراوانی فتنه و انقلاب و درهم ریختگی امور مردم می شود. البته اقلیتی از علمای اهل سنت نظری جز این دارند و فسق به ظلم را موجب انعزال ( عزل خود به خودی) امام (رئیس حکومت) می‌دانند. اما فقهای شیعه بر این عقیده اند که اگر حاکم یکی از امامان دوازده گانه باشد با توجه به معصومیت آنها امکان انجام اعمال ظالمانه از جانب آنها وجود ندارد، اما هنگامی که در زمان غیبت معصوم به نیابت از وی عهده دار امور می شوند، هرگاه ظلم و ستم کنند به خودی خود منعزل می شوند زیرا نتیجه ظلم، فسق و خارج شدن از عدالت است که عدالت شرط لازم برای حاکم است. “بغی” جرمی سیاسی با ویژگی های خاص است که در صورت جمع شدن آنها مجرم سیاسی محسوب خواهد شد.

شروط تحقق بغی به عنوان جرم سیاسی

الف – هدف ارتکاب جرم باید عزل رئیس دولت یا هیات دولت یا امتناع از اطاعت آنها باشد. اما اگر منظور ایجاد تغییراتی مخالف قواعد مسلم شریعت باشد مانند برقراری حکومت غیر اسلامی با پیروی از دولت خارجی مورد “بغی” به مفهوم جرم سیاسی نخواهد بود و جرم عادی است.

ب – توجیه و تعلیل داشتن برای قیام: بغاه باید سبب قیام خود را بیان کنند و برای صحت ادعای خود دلیل بیاورند، البته نه دلایل ضعیفی نظیر آنچه خوارج علیه امیرالمومنین علی (ع) می آوردند که چرا کشندگان عثمان را قصاص نکرد.

پ – داشتن توانایی و قدرت (شوکت): نه فقط قدرت شخصی بلکه به لحاظ توانایی های کسانی که با وی هم عقیده هستند.

ت – بر پا کردن جنگ و شورش، اگر با جمع بودن سایر شرایط، جنگ و شورشی برپا نشود، مورد بغی و جرم سیاسی نیست و جرم عادی محسوب می شود.

حقوق بغاه پیش از شورش

الف- بغاه آزاد هستند از موضع فکری خود دفاع و افراد را به پیوستن به خود دعوت کنند و افراد عادلی باید با ایشان بحث و اشکال عقایدشان را بیان کنند. بدیهی است هر یک از دو طرف در ضمن مباحثه قواعد شرعی را نادیده بگیرند و قانون شکنی کنند، حسب مورد از طریق حد (در مورد قذف) یا تعزیر (در صورت توهین) مجازات خواهند شد و جرم بغا در این موارد جرم عادی است.

ب –  بغاه تا زمانی که از اطاعت خارج نشده و مانع اعمال حقی نشده‌اند حق اجتماع دارند و تا زمانی که در مکان معینی گرد هم می آیند کسی حق تعرض به آنها را ندارد و این روشی است که امیرالمومنین علی (ع) در مورد خوارج اعمال می کرد.

حقوق بغاه و مسئولیت آنها ضمن و بعد از شورش

وقتی بغاه شورش یا جنگی داخلی را شروع کردند رئیس حکومت دستور مقابله با ایشان را می دهد. منظور از جنگ و مقابله با بغاه دفع اقدامات آنها و بازداشتن شان از این حرکات است نه کشتن و از بین بردن آنها. بنابراین فقط با کسانی که با سپاه حکومت رودررو می‌شوند برخورد نظامی می‌شود. اما به آنها که به میدان نبرد پشت می کنند و می گریزند کاری ندارند. مجروحان و اسیران آنها را نیز نباید کشت. همچنین است در مورد کسی که سلاح خود را بر زمین بگذارد. اموالش مصادره نمی‌شود و به زنان و فرزندان ایشان نیز تعرضی صورت نمی گیرد. پس از پایان جنگ و شورش، حاکم باید اموال بغاه را که در دست “اهل عدل” (افراد غیر باغی) است به بغاه مسترد کند و چنانچه از این اموال چیزی – جز در ضمن نبرد – تلف شده باشد، تلف کننده باید خسارت آن را بدهد. اموالی که بغاه ضمن جنگ و زد و خورد تلف کرده باشند تاوان و غرامتی ندارد اما آنچه را از اهل عدل در غیر مورد جنگ تلف کرده باشند، اعم از جان و مال، مسئول بازپرداخت و تادیه خسارت و غرامت هستند. البته عده‌ای به لزوم جبران خسارت اموال تلف شده در ضمن جنگ از جانب بغاه عقیده دارند، زیرا معتقدند گناه و معصیت حق را از بین نمی برد. اما آنچه امیرالمومنین علی (ع) در زمان جنگ با معاویه کرد موید نظر اول است.

مجازات بغی

هر چند بغاه بابت آنچه ضمن جنگ و شورش کرده‌اند بازخواست نمی شوند (اعم از صدمات مالی و جانی)، اما حاکم حق دارد آنها را بابت عدم اطاعت و شورش تعزیر کند. حاصل اینکه مجازات بغاه – حسب مورد – می تواند متفاوت باشد. بابت جرم هایی که قبل یا بعد از جنگ و شورش مرتکب شده باشند، به عنوان مجرم عادی مجازات می شوند اما در مورد جرم هایی که ضمن جنگ و شورش مرتکب شده باشند که اقتضای جنگ چنان باشد، مثل مقاومت در برابر سپاه دولت و کشتن آنها و گرفتن شهرها و استیلا بر اموال عمومی و آتش زدن قلعه ها و … اینها جرم سیاسی محسوب می شود و شارع به مباح کردن خون بغاه و مباح کردن اموال آنها (در ضمن جنگ) به اندازه‌ای که برای شکست دادنشان لازم باشد اکتفا کرده است. اما به محض اینکه مغلوب شدند و سلاح خود را زمین گذاشتند، جان و مال ایشان مصون از تعرض خواهد بود. ولی امر می‌تواند آنها را بابت قیام و شورش شان تعزیر کند یا عفو کند. این تعزیر صرفاً به خاطر شورش است و نه جرم هایی که ضمن شورش و زد و خورد مرتکب شده‌اند زیرا مجازات جرم های اخیر همان کشتن ایشان است تا زمانی که سلاح به دست دارند و به جنگ ادامه می دهند. (به شرح پیش گفته)
( تعلیق مرحوم سید اسماعیل صدر بر کتاب التشریع … استاد عوده، چاپ دوم، ۱۴۰۲ هجری قمری، موسسه البعثه، صفحه ۱۵۹ و ۱۴۱)

خلاصه احکام بغی

از مجموع احکام “بغی” – به ویژه آیه اصلی راجع به آن – می‌توان نتیجه گرفت:

الف – بغیِ باغی، او را از اسلام خارج نمی کند.
ب – جنگ و مقابله با باغی واجب است.
پ – به محض اینکه به راه خدا برگشتند وجوب جنگ با آنها منتفی می شود.
ت- مسئول جبران خسارت آنچه ضمن جنگ  و شورش از بین برده اند، نیستند.
ث – جنگ و مبارزه با هر کسی که مانع گرفتن حقی می شود جایز است.

ادامه دارد…

روزنامه اعتماد – بیست و چهارم دیماه یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *