دولت ها  و نان و آب ملت

دولت ها  و نان و آب ملت

پیش از ورود به مطلب، بایسته است گفته شود آنچه خواهد آمد ، به هیچ وجه، جنبه سیاسی ندارد ، بلکه صرفاً بحث معاش و آب نان در آن مطرح است .همچنین طرف خطاب و موضوع بحث ، نه مقطع خاصی از تاریخ بلکه کل تاریخ ایران است. بالاخره آنچه خواهیم گفت فقط منطوق دارد فاقد مفهوم خواه موافق و خواه مخالف است . پس انتظار این است که کسی زحمت جستجوی مفاهیم پوشیده و مضمر را در این نوشته به خود ندهد و از تفسیر به رای آن خوداری کند.  به نظر می رسد اکثریت مردم  ایران ، چه در آن زمان که «رعیت»  بوده اند و چه در روزگاری که «ملت»  شده اند و چه در عصری که «امت»  گشته اند ، از نظر معاشی و رفاهی ، زندگی خوب و خوشی نداشته اند. بررسی اجمالی تاریخ ایران نشان می هد مردم ایران در بیشتر اعصار برای شمشیر زدن و جان فشانی آمادگی داشته اند اما در عین حال، تقریباً همیشه، وضعیت آب و نانشان رو به راه نبوده است شاید این اوضاع از آغاز تاریخ تا زمان کشف نفت در ایران ، با توجه به آنچه کم و بیش در سرزمین های مشابه می گذشته، محمل و توجیهی ممکن است داشته باشد ، اما ادامه این وضع پس از کشف نفت، قابل تامل است. گمان  می کنم تحولاتی که باعث نیاز به نفت شد و وجود انحصاری این ماده فقط در بعضی سرزمین ها –و نه در همه کشور هایی که به لحاظ تحولات اقتصادی و صنعتی به نفت و مشتقات آن نیازمند شده بودند – علی القاعده  باید عدم توازنی را به نفع ممالک نفت خیز ،  ایجاد کرده باشد. اما این عدم توازن در کشور ما به وجود نیامد . صادر کننده نفت خام شدیم و خرج کننده پولی که از این صادرات – کم یا زیاد – بدست می آمد ، بدون بازده مانا و بلند مدت . من در سال پایان جنگ دوم جهانی به دنیا آمدم. تا به سن آغاز تحصیل دبستانی برسم شش هفت سالی طول کشید. با شروع دبستان و شاید پیش از آن -چیزهایی در مورد  اوضاع ممالک دیگر می شنیدم اینکه آلمان کن فیکون شده بود و حتی دستگاهها و ماشین آلات کارخانه هایش را  فاتحان برده بودند . اینکه ژاپن هم زیر و رو شده و مردمش به نان شب محتاج شده بودند.  اینکه شوروی بیست میلیون کشته داده بود و بسیاری از شهرها  و آبادی هایش با خاک یکسان شده بودند.
در آن روزگار اسمی از کشورهای عربی نمی شنیدم . اگر هم بحثی از آنها بود یا در مورد کودتاهای بی پایانشان بود یا از زیارت کربلا و  نجف و مکه و مدینه (و نه سفر به عراق یاعربستان). و البته «کویت» ،«کویت» بود و نامش سمبل سرزمین های پرکار و به تبع پر بار – که هر کس قصد کار کردن وپول در آوردن زیاد را داشت ، می خواست به آنجا برود. هند و پاکستان  با گرفتاری های خود درگیر بودند و از فقر و فاقه در آنها بسیار می شنیدم.  از سرزمینی می شنیدم که گویا مردمش  روی درخت زندگی می کردند. از مردمی در حاشیه جنوبی خلیج فارس گفته می شد که کارشان سوراخ کردن  لنج  های ایرانی بود که شب هنگام به ساحل می رسیدند و ربودن کالاهایی که صاحبان اجناس ، از بیم آب گرفتگی لنج  با شتاب به ساحل می ریختند.افغانستان را کشوری معرفی می کردند که در آن نامه های فرستاده شده یا رسیده هرگز به مقصد نمی رسد و  در خانه ها –  به استثنای خانه های کابل –  چیزی به عنوان «توالت» وجود نداشت. ترکیه کشوری بود که ایرانیان عازم اروپا از عبور از آن می ترسیدند و مدعی بودند اهالی آن به ایرانی ها که از آلمان اتومبیل می خرند و از راه زمین به ایران  می آورند حسادت می کنند و کمترین جلوه و اثر این حسادت سنگ پرانی به اتومبیل های تزانزیتی  است. هر چند که این کشور سعی می کرد ادای اروپایی ها و فرنگی ها را در بیاورد. خوب بیاد دارم  ژاپن نمایشگاه صنعتی  در پارک شهر  برگزار کرده  و مادرم مرا به این نمایشگاه برده بود.  آنچه عرضه کرده بودند چیزهایی بود که کودکی به سن و سال مرا به این سوال وا داشت که این ها چیست که برایش نمایشگاه درست کرده اند ؟ گفته می شد ژاپن از  فرط ناچاری اجناسش را به صورت «کیلویی» صادر می کند تا مشتری پیدا کند . در این گیر و دار خود ما هم حال و روز خوبی نداشتیم. البته جنگ زده نبودیم اما مدتی اشغال شده بودیم. نظم و انضباطی در کارها نبود . به یاد دارم سپهبد رزم آرا وقتی نخست وزیر شد کارهایی کرد. آنچه را من به یاد دارم باب کردن و اجباری کردن «صف» در نانوایی و ایستگاه اتوبوس ومواردی از این قبیل بود و باز کردن بوق تاکسیها –که مردم سرسام نگیرند- و خط کشی مسیر عابران پیاده با میخ های فلزی بزرگ که فکر می کنم هنوز آثار آنها زیر آسفالت خیابان سپه سابق باقی باشد.در چنین اوضاعی طرفداران بلوک های شرق و غرب به یقه گیری یکدیگر مشغول بودند و بازار زنده باد و مرده باد گرم بود . برنج  صدری دم سیاه درجه یک کیلویی ۱۹ ریال را – که البته همه ، منجمله خانواده ما ، نمی توانستند بخرند و بخورند- به یاد دارم و کامیون های حامل ماهی را که دولت برای مبارزه با قصاب ها ، که گوشت را گران کرده بودند ، از شمال به تهران آورده بود  بیاد می آورم . فروش ماهی سفید به قیمت هر عدد ۵  تا ۱۰ ریال خیلی زود غائله گرانی گوشت را فرو نشاند. حاصل اینکه  تا آنجا که  بیاد دارم دل مشغولی و گرفتاری عمده مردم ما غم نان بوده و البته توقع زیادی هم نداشته ایم . اما همین توقع محدود هم در مورد اکثریت مردم برآورده نشده است .
می گویند هیچکس به آنچه دارد راضی نیست . شاید این گفته درست و شاید عامل پویایی بشر و تحقق پیشرفت در جوامع همین باشد. ما هم از این مورد مستثنی نبودیم  و ناچار دائماً خود را با کشورها و سرزمین های دیگر مقایسه می کردیم و حسرت می خوردیم  و هنوز هم  می خوریم . زمانی که من  متوجه وجود این مقایسه و حسرت در  اذهان  شدم  و آن را درک کردم ، مبنای مقایسه و سنجش، بعضی کشورهای اروپایی  نظیر آلمان  و انگلستان و فرانسه بودند.  آمریکا در این محاسبه وارد نمی شد و گفته می شد آنجا  دنیای دیگری است که اروپایی ها هم نمی توانند به آن برسند. کشور هایی مثل اسپانیا و ایتالیا و پرتغال هم گویا در وضعیتی نبودند که حسرت خوردن به حالشان درست باشد .  کشور های اروپای شرقی هم  شاید روزگاری بدتر از ما داشتند و همینطور شوروی که البته در مورد این آخری ها  دوستان چپ گرایمان به هیج وجه رضایت نمی دادند مگر زمانی که می رفتند و می دیدند چه خبر است . هند و پاکستان و کشور های عربی هم (به جز کویت که «کویت» بود) در خور توجه نبودند.
این مقایسه و پرسش های ناشی از آن که: «چرا اروپا آنطور است و ما اینجور هستیم ؟» در کلاس های درس دبیرستان و گاهی دبستان از جانب دانش آموزان کنجکاو مطرح می شد. بعضی معلمان نظیر آقای «دادجو» دبیر علوم اجتماعی  کالج البرز بعد از گفتن این که« پسر می گذاری آخر ماه حقوقمان را بگیریم و زندگی کنیم»به بحث های تحلیلی می پرداختند . اما اکثراً راه کوتاه و ساده پاسخگویی را- که هنوزهم کاربرد دارد-بر می گزیدند : «کشور ما همواره در معرض حمله بیگانگان بوده است . از اسکندر مقدونی بگیرید تا عرب و مغول و تیمور و افاغنه و ترکمن ها و بالاخره روسها که معاهده گلستان و ترکمن چای را بر ما تحمیل کردند. این هجوم ها هرگز به ما فرصت نداد کمر راست کنیم و به ترقی و تعالی برسیم».
از آنجا که معلمینی مثل آقای دادجو فراوان نبودند پاسخهای اخیر برای بسیاری از دانش آموزان کافی بود و به این ترتیب گناه عقب ماندگی ما و اینکه دائماً غم نان داشته ایم، به گردن اسکندر مقدونی و سعد وقاص و چنگیز و تیمور و اشرف افغان و لابد پاسکیوچ و تزار روس می افتاد و البته انگلیسی ها هم همواره در صحنه حاضر بودند(حتی از زمان حمله اسکندر،چون انگلیسی ها همیشه کارهایشان را مخفیانه و به دست دیگران  انجام می دهند!!)
در پاسخ پرسش «چرا اروپا آنطور است و ما اینجور هستیم ؟» ، معلمان دوران معاصر از یک توجیه اضافی یعنی جنگ هشت ساله و خصومت صدام حسین و هواداران غربی و عربی او هم برخوردار شدند تا فهرست جنایتکارانی که ما را عقب نگه داشته اند فعلاً به صدام حسین تکریتی و عفلقی ختم شود . البته برخی اسامی دیگر هم هستند که چون در طی زمان تغییر می کند از آنها به طور نوعی و یا با اشاره به کشورهای متبوعشان یاد می شود و مرگشان را می خواهیم و از بر شمردنشان در می گذریم.
نکته دردناک که یاد آوری آن هر بار موجب رنج و درد بیشتر است  و این رنج و درد هرگز کهنه نمی شود،بلکه موجبات تشدیدش فراهم می گردد، اینکه فهرست کشور ها و سرزمین هایی که باید به وضعیت آنها حسرت بخوریم دائماً در حال افزایش است. آن که اجناسش را کیلویی صادر می کرد اینک پیشرو تولید اجناس با کیفیت است .مردمی که روی درخت زندگی می کردندحالا در برج ها مسکن گزیده اند و آرزوی بسیاری از جوانان تحصیل در دیار آنهاست . دزدان لنج های ایرانی واسطه تأمین  بسیاری از کالاهای ضروری ما شده اندو کشورشان قطب تجاری و صنعتی شده است . کشوری که مردمش به ما حسادت و به سوی اتومبیلهایمان سنگ پرتاب می کردند، می رود که جزء چند اقتصاد مطرح دنیا بشود . سرزمینی که در مقایسه به حسابش نمی آوردیم در حال رقابت با دو ابر قدرت اقتصادی چین و آمریکاست و گفته می شود در زمان نه چندان دور از آن پیشی خواهد گرفت. چین که« قحطی » پدیده ای دائمی در بسیاری از نقاط آن بود تبدیل به غولی شده است که کسی روی حرفش نمی تواند حرف بزند. همه اینها نان و آب اکثریت مردمشان را بعضاً در حد عالی و برخی در حد قابل قبول (و البته در حال ترمیم)تأمین کرده اند. ما هم به دشنام دادن به فهرست معاندین و موانع پیشرفتمان از اسکندر مقدونی تا صدام تکریتی و نفرین کردن آنها و سایر دشمنان جدید و قدیم خود که –به قدرت خدا –فهرست آنها هم در حال طولانی تر شدن  است مشغول هستیم و البته بالیدن به تاریخ چند هزار ساله مان را هم-به عنوان مُسکن-فراموش نمی کنیم . طرفه اینکه این آیینه های دق و موجبات حسرت هم در گذشته، روزگارِ «گلی و بلبلی» نداشته اند. ترکیه باقیمانده امپراطوری عظیم عثمانی پس از متلاشی شدن آن است . هند استعمار زده و تحت اشغال بوده است . اروپا جنگ وحشتناک دوم جهانی را پشت سر گذاشته است .
کشور های اروپای شرقی و روسیه- که حالا توریستهای ما با اشتیاق به آنها سفر می کنند – هم جنگ دوم جهانی را دیده و هم طعم کومونیسم را چشیده اند. چین مصیبت جنگ با ژاپن و سپس جنگ داخلی و انقلاب فرهنگی و کتاب سرخ مائو را (که این آخری حلال همه مشکلات و به همین علت منشأ همه مشقت ها بود)تحمل کرده است و با بررسی بیشتر به نتایج مشابهی  در مورد همه کشور ها می رسیم.  فراموش نکنیم بسیاری از این طرفهای مقایسه کشور های مسلمان و از این جهت با ما همانند هستند و پیشرفتشان ناشی از بی دینی نیست.
آیا حق داریم از دولتمردان مرده و زنده خود،از بعد از مشروطیت بپرسیم چرا شما نان و آب ما را-با این همه امکانات که داشته ایم و داریم تأمین نکردید و نمی کنید؟مبادا روزی برسد که افغانستان و پاکستان و کره شمالی را هم به فهرست کشورهایی که نوشتیم، خود اضافه کنیم؟ و الله اعلم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *