رجعت به جاهلیت
۱. همیشه از سیاست بیزار بوده ام و هرچه شمارسالهای عمر بیشتر شده، دلایل بیشتر و بهتری برای این بیزاری یافته ام. گویی سیاست انسان ها را وادار می کند چیزهایی جز آنچه می اندیشند بگویند و کارهایی جز آنچه می گویند بکنند و تازه وقتی اسناد محرمانه و سری با گذشت مواعد قانونی فاش می شود- و البته در بعضی کشورها هرگز این اسناد آشکار نمی شود مگر در صورت وقوع انقلابها و دگرگونی های بزرگ، زیرا که ناگفتنی ها در برخی ممالک چنان است که بهتر است حتی در کتابهای تاریخ هم ناگفته بماند و گندشان عالم را بر ندارد- سالمندان و آنها که زمان وقوع حوادث را درک کردهاند، آگاه می شوند در پس قضایا کلاً چیزهای دیگری بوده است.
۲. اما جنگ زشت ترین و بدترین جلوۀ سیاست و شاید جنبۀ بهیمی و حیوانی آنست. هر چند که توصیف اعمال زشت بشر با صفت «حیوانی و بهیمی» خود نوعی «سیاسی کاری» است! اگر بهایم و حیوانات درنده ما را به خاطر کاربرد این تعبیر (بهیمی و حیوانی) برای جنگ سرزنش کنند محق خواهند بود. کدام جانور درنده ای برای بیشتر و سریع تر کشتن همنوعانش نقشه می کشد و ابزار می سازد؟ وکدام حیوان وحشی پس از سیر شدن از گوشت شکار- تا زمانیکه گرسنه نشده است- به حیوان یا انسانی حمله می کند؟ کدام گرگ سفید رنگ را دیده اید که به خاطر سیاهی گرگ سیاه به او حمله کند و کدام فیل آفریقائی وجود فیل آسیایی را در کنار خود- در قفس باغ وحش- برنمیتابد؟ گمان می کنم در استفاده از عبارت «قانون جنگل» برای اعمال وحشیانه و رذیلانه ای که خود- به عنوان انسان- انجام می دهیم باید تجدید نظر کنیم و یا منتظر باشیم که حیوانات علیه ما، به عنوان توهین و اشاعۀ اکاذیب به محکمۀ عدل الهی عارض شوند. «جنگ تهاجمی» که البته، با توجه به آنچه در مورد سیاست گفتیم، کمتر جنگی را میتوان یافت که «دفاعی» نباشد! بهترین نمونه و شاخص برای ارزیابی میزان درنده خویی و تجاوزگری انسان است و بررسی وقایعی که در جنگها روی می دهد بدون کوچکترین تردید ثابت میکند که وحشیگری انسان پایانی ندارد.
۳. پدر که یادش به خیر باد می فرمود: مواظب باش آنتی صهیونیست بودن ترا به آنتی سمی تیسم نکشاند. که اولی مخالفت با نژادپرستی و نفی برتری غیر قابل توجیه یک قوم و نژاد بر اقوام و نژادهای دیگر است و دومی دشمنی کورکورانه و غیرقابل توجیه با یک قوم و نژاد. آن اولی هیچ تفاوتی با آموزه ها و عقاید هیتلر و موسولینی و دیوانگانی نظیر آنها ندارد و این دومی همان دیدگاه سخیف و منحط هیتلر ها و موسولینی ها است. سخنش آویزۀ گوشم بود و هرگز به لحاظ مخالفت با صهیونیزم به دام «یهودی ستیزی» نیفتادم. دوستان یهودی بسیاری داشتم که امروز همه رفته اند و حق این است که در مراودات و رفت و آمدها نه من هرگز به یهودی بودن آنها توجهی داشتم و به یادم می آمد آنها کلیمی هستند و نه آنها برای مسلمان بودن من، در رفاقت و دوستی، امتیازی- خواه مثبت و خواه منفی- قائل بودند. پدر همیشه میفرمود: دوستان یهودی همیشه بهترین نصایح را به تو می کنند و بهترین راه حلها را برای مشکلات ارائه میدهند، و درست می گفت. از پدرش «محمد» که بعدها نماینده دوره اول و دوم مجلس شورای ملی و به وکیل التجار معروف شد، یاد میکرد که، حسب شنیدهها، در یزد، روزهای شنبه که یهودیان برای عبادت به کنیسه می رفتند، چماق به دست مسیر منتهی به کنیسه را زیر نظر داشت تا اشرار و لاتها مزاحم همشهریان یهودی نشوند.
در کشور ما این دیدگاه- یعنی جدا دانستن «یهودیان» از «صهیونیستها» تا آنجا که من در عمر نه چندان کوتاهم تجربه کرده ام، عمومیت داشته و دارد. هر چند که اینک شمار هموطنان یهودی ما بسیار کاهش یافته است. در عین حال افراد هم نسل من تعصب و غرور ملی دوستان یهودی شان را به خاطر دارند و بالیدنشان را به کوروش هخامنشی، به گونهای که به گفته یکی از بزرگان «ایرانی ترین ایرانیان گویا یهودیان ایران بودند».
۴. کسانی که به دانشکدۀ حقوق می روند، اگر مطالعات قبلی تاریخی و حقوقی نداشته باشند، با حضور در اولین کلاسهای حقوق جزا و آگاهی از سیر تحولات این دانش، دچار تحولی فکری می شوند که البته بر حسب زمینه های خانوادگی و تربیتی شان ممکن است در ایشان نهادینه شود و یا در حد یک ذخیرۀ ذهنی باقی بماند. اما به هر حال این سیر تاریخی در ذهن ایشان می ماند که تکامل بشر و سیر اعتلائی تمدن در زمینه «مجازات» از دورۀ انتقام فردی و شخصی به دوره تلافی گروهی و سپس به دوره قصاص (چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان) و بالاخره به دورۀ قانونی شدن جرم و مجازات منتهی شده است.
یکی از ویژگیهای اصلی و منفی «دورۀ جاهلیت» که با ظهور حضرت ختمی مرتبت پایان یافت همانا «تلافی گروهی» بود که ضوابط مربوط به قصاص جایگزین آن شد. این ضوابط هم از جهت نظم و آرامش جامعه مفید بود و قابل دفاع بود و هم عقل و منطق آن را تایید میکرد.
این که فرد یا افرادی از قبیلۀ Xفرد یا افرادی از قبیله Y را بکشند و قبیله Y-اگر بتواند- بابت تلافی، کل افراد قبیله Xرا قتل عام و از صحنه روزگار محو کند نه با مصالح جامعه سازگار است و نه بر حکم عقل منطق. زیرا روی دیگر سکه آن است که اگر قبیله Y عِدّه و عُدّۀ کافی برای قتل عام قبیله Xنداشته باشد از یکسو باید دندان به جگر بگذارد و ماجرا را فراموش کند و از دیگر سو چه بسا قبیلۀX برای پاک کردن صورت مساله، به آنچه امروزه «حمله یا جنگ پیشگیرانه» نامیده می شود دست بزند و با کل آحاد قبیله Yهمان کند که اگر قبیله Y عِدّه و عُدّۀ می داشت با قبیله Xمی کرد!!
پس شگفت نیست که خداوند «قصاص» را برای دارندگان خرد و خرد ورزان مایۀ حیات اعلام می کند، زیرا این جایگزین و جانشینی است برای تلافی گروهی کورکورانه. وبی جهت نیست که هرگاه از تغییرات مثبتی که پس از ظهور اسلام و محو جاهلیت در شبه جزیرۀ عربستان پدید آمد سخن میگویند، شاید در راس امور از محو تنبیه و تلافی گروهی و تمسک به قصاص یاد می کنند.
طرفه اینکه «عهد عتیق» یا «تورات»، که کتاب دینی یهود است، پیش از کتاب ما- قرآن- از چشم در برابر چشم و دندان در برابر دندان و فی الجمله «قصاص» یاد و آن را به عنوان یک آموزه الهی اعلام کرده است.
به این ترتیب می توان گفت یهودیان جهان پیش از مسلمین باید به این نتیجه رسیده باشند که «تلافی گروهی» امری غیر اخلاقی، غیر منطقی، غیر عقلی و غیر خدایی است.
علی الخصوص آنچه براین قوم رفته است باید آنها را در این زمینه جدی تر و استوار تر کرده باشد. اعمالی که از نازیها در سرکوب قیام ورشو سر زد، اقداماتی که همین جماعت در گوشه و کنار دنیا در ممالک مفتوحۀ خود به شکل گروگان گیری دسته جمعی و بیضابطۀ افراد- منجمله یهودیان- و اعدام تدریجی و بدون محاکمۀ آنها برای وادار کردن گروههای مقاومت به تسلیم یک یا چند نفر، انجام دادند، تخریب و هدم محله ها و شهر ها با همین بهانه ها، همه و همه چیزهایی است که باید یهودیان جهان را درد آشنا و آگاه به مصائبی که مایۀ انهدام جوامع و تمدنها است کرده باشد.
۵. آنچه در لبنان می گذرد، داستان غریبی است. نمیتوانم باور کنم دوستان یهودی من که اینک در ایران نیستند و در سراسر دنیا -و شاید اسرائیل- پراکنده شده اند این ماجرا را تایید- یا حتی توجیه- کنند. گمان می کنم اگر سایر هموطنان هم دوستان یهودیشان را- با ادب و مهربانی و همراهی و خرد ورزی آنها- به یاد بیاورند، به نتیجه ای جز این نخواهند رسید. به گمان من یهودیان سایر کشورهای جهان هم تفاوتی با هم میهنان یهودی ما ندارند. آنها هم مردمی اهل کسب و کار و خانواده دوست و خواستار آرامش و صلح و صفا هستند. پس تراژدی عملیات لبنان را چه کسانی کارگردانی میکنند؟ آنچه دولت اسرائیل در لبنان می کند «رجعت به جاهلیت» است. خود اعلام کرده اید و می کنید که دعوا بر سر ربودن یا اسارت دو سرباز اسرائیلی است. خود اذعان دارید که این اقدام به وسیلۀ سازمان و گروهی خاص و شناخته شده و دارای محلهای استقرار مشخص و با شعارها و برنامه های معین، انجام شده است. به این ترتیب در فرودگاه بیروت و با پلها و کارخانه های برق و منابع آب و شاهراهها و مراکز تولیدی و خانه های مردم چه کار دارید؟ جولان دادن در فضایی که برای دفاع از آن یک هواپیمای مشقی هم وجود ندارد، با هواپیمای F16خیلی پهلوانی است؟ خراب کردن خانه ها و مغازه های مردم با بمب و راکت و توپخانۀ دورزن- آن چنانکه خشک و تر با هم بسوزد- هنر بزرگی است؟
در سالهای اخیر بسیار دیده شد که شما یک آپارتمان از یک مجتمع آپارتمانی یا یک اتومبیل از مجموع خودروهای در حال حرکت در یک شاهراه را، با دقت شگفت انگیزی، با راکت هوا به زمین زدید و هدف یا افراد مورد نظر را از بین بردید. این ها را مردم دنیا و خوانندگان روزنامه ها و بینندگان و شنوندگان رسانهها کاملا و دقیقا به یاد دارند و نمی توانید انکار کنید. شمایی که چنین امکانات و کارایی هایی دارید چه تان شده که هواپیماها و توپخانه خود را مانند گراز در سراسر لبنان ول کردهاید که این کشور را شخم بزنند؟! در سالهای دور گفته میشد که از دیدگاه مردم اسرائیل ارتش نهادی مقدس و خدمت در آن کاری توأم با معنویت و روحانیت است. گمان نمیکنم امروز چنین باشد. کشتن مردم عادی غیرنظامی و زنان و کودکان بی گناه، خراب کردن خانه های مردم- که برای فقرا و حتی افراد متوسط الحال، شاید چیزی کمتر از مرگ نباشد- انهدام راهها و پلها به نحوی که مردم از جهت گذران زندگی در عسر و حرج قرار گیرند، از دیدگاه دیگر مردم- حتی اگر اسرائیلی باشند- نه مستحسن است نه مقدس. این بازگشت به «عصر جاهلیت» است با این تفاوت که اگر در آن اعصار، انگیزه این اعمال نادانی و تعصب احمقانه بود، به گمان من امروز باید انگیزه های دیگری را در پشت این حرکات و اقدامات جستجو کرد.
گفتم که از سیاست بیزارم و سر از سیاست در نمی آورم، از این رو نمی توانم بفهمم پشت این حرکات وحشیانه و بیمنطق، چه انگیزۀ مشخص و قابل محاسبه ای وجود دارد. اما آنچه به عقل ناقصم می رسد این است که کارگردانان و کار چرخانان به روزی چشم دوخته اند که «شخمزدن» لبنان پایان یابد (که این خیلی دور نخواهد بود زیرا لبنان کوچک است و ابزار های شخم و شیار از جهت کمی و کیفی کارا)! و بحث بازسازی آن مطرح شود و کشورهای ثروتمند عرب- که در وقعۀ اخیر کاری جز صدور اعلامیه و ضجه و مویه از ایشان ساخته نبوده- دلارهای نفتی خود را برای جبران مافات و رفع شرمساری و سرافکندگی «رو کنند». در این حال تردیدی نیست که حامیان صهیونیزم و سرمایه داران صهیونیست- که «سرمایه دار بودن» هویت و ملیت آنها را تعیین می کند نه وابستگی به کشور و دولت خاص- در اول صف داوطلبان بازسازی لبنان حاضر خواهند بود و در این حالت مساله دو سرباز اسرائیلی و عملیات حزب ا… و باقی قضایا، خیلی زود، فراموش خواهد شد.
در این که وقایعِ در جریان «رجعت به جاهلیت» است تردیدی نیست، اما در مورد انگیزه ها و اسباب و علل…
الله و اعلم
سی ام تیر ماه یکهزارو سیصدو هشتاد و پنج
تحلیل بسیار صحیح واستادانه ،درکلام استاد بهمن کشاورز سپاسگزار ازشما کهاین مطلب راگذاشتید .تاریخ تقریر مطلب سال ۸۵ ،یعنی سالهاییکه محضر ایشان راحضورا درک میکردیم .با سپاس مجدد ازشما .یادش گرامی وروانش شاد