آیا وکیل هم بازنشسته می شود؟

آیا وکیل هم بازنشسته می شود؟

نویسنده: ابراهیم فخرائی وکیل پایه یک دادگستری

مجله علمی حقوقی انتقادی کانون وکلا سال ۱۳۳۵

 

قبل از هر چیز باید بگویم مقصود ما از وکیل، آقای سید هاشم وکیل رئیس کانون وکلای دادگستری نیست. ایشان مورد تکریم و احترام همه اند و متفق علیه شیعه و سنی است که مردی شایسته و فعالند و گرچه در ظاهر پیرند اما به سیرت، جوان و مایه افتخار همکاران خود می باشند.
به نماینده کردستان هم نظر نداریم و بحث از وکیل مجلس شوری و سنا هم نمی کنیم، زیرا اینان تاج سر ما هستند و تا دنیا، دنیا است بر ما آقا و بزرگوارند و اگر برسد دورانی که بازنشسته شوند، خواهیم دید که دیگر آفتاب به این کشور نخواهد تابید و همه غرق تاریکی خواهیم شد!
نخیر منظور ما چیز دیگر است. مقصود ما این است که بدانیم همانطور که مستخدمین دولت و سایر افراد ملت در سنین معین یا در شرایط خاص بازنشسته می‌شوند و پایشان را از دایره فعالیت بیرون می گذارند وضع طبقه وکلا چگونه است و می تواند باشد. آیا آنها نیز جبراً یا اختیاراً بازنشسته می‌شوند و یا باید تا جان در بدن دارند بدوند و آنقدر بدوند تا از جمله دوندگان محسوب شوند.
پس اول باید بدانیم که بازنشستگی چیست و سپس ببینیم موجبات بازنشستگی کدامند و دست آخر برویم به سراغ حال و روز وکیل دادگستری :
بازنشسته معنای فارسی کلمه «متقاعد» است و این لغت که نه بسیط است و نه سهل الهضم یکی از محصولات فرهنگستان خودمان است.
علماء فرهنگستان بعد از سالها اندیشه به این نتیجه رسیدند که چون یکی از معانی کلمه تقاعد، زمین‌گیر شدن است و زمین گیر شدن با دوباره نشستن یک معنی میدهد، یعنی کسی قبلا در دوران گذشته نشسته بوده، بعداً به کار و کوشش برخاسته و اکنون که بعد از هر کار سخت و دشواری، انسان ناگزیر است قدری بنشیند و استراحت کند تا جبران انرژی های مصرف شده اش بشود، او هم دوباره بحال اول درآمده یعنی دیگر کاری از دستش ساخته نیست و سرپا نمی تواند بایستد و از دویدن معاف است و همانطور که قبلاً نشسته بوده بایستی باز بنشیند و قلیانش را چاق کند و منتظر عزرائیل باشد. این معنی بازنشسته است!
اما خدا نکند کسی در این سال و روزگار ها پیر شود و به قول اهل علم «از درج کلام ساقط گردد» زیرا پیران به ماشین فرسوده ای می مانند که بعد از کار کردن زیاد، اعضاء و جوارحشان لق می‌شود و به تلق تلق می‌افتد و بدیهی است که با باز شدن پیچ و مهره ها و سائیدگی قوائم و استوانه ها، نه فقط عیوب ظاهری و باطنی شخص یک مرتبه نمودار می شود، بلکه مردم به وی به همان نظر می‌نگرند که معمولاً به یک ماشین قراضه ای نگاه می‌کنند.
رودکی یکی از شعرای نامی ایران از این مطلب مطلع بود و لذا در سن پیری ریشش را سیاه می کرد و نمی گذاشت به شکل پشمک در آید. مردم او را ملامت کرده می‌گفتند چه خیال داری آیا معنی این عمل آن است که می خواهی بعد از آن همه عمر، باز هم جوان بمانی؟ جواب داد:
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نــوجــوان شوم و نــو کنــم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیـبـت پیـری کنـم سیـاه
بی جهت نیست که آن شاعر عرب به نشاط و کامیابی های عهد شباب اشاره و آرزو می‌کند یکبار دیگر دوران مزبور به وی برگردد تا بگوید و شرح دهد آنچه را که دوران پیری به روزگارش آورده است !
یک مرد رشید و دلاوری که هنگام جوانی پنجه شیر و بازوی فیل داشته در وصف حالش چنین گفته است:
در جوانی به خود همـی گفتم
شیر اگر پیر هم شود شیر است
چونکـه پیری رسیـد دانستـم
پیـر اگر شیر هم بود پیـر است
راستی که پیری بد بلائی است، قطع نظر از کراهت منظر و ریختن موی، چیزی به درشتی یک گرمک پشت دوش آدم سبز میشود و قدی را که در استقامت بسان سرو و در طراوت مانند شمشاد بوده، کمان وار تا می کند و چنان می سازد که در جستجوی چیز گم شده است:
جــوانـی گــفـت بـا پـیـری دل آگــاه
که خم گشتی چه می جوئی در این راه
جــوابــش داد پـیـر خــوش تـکــلـم
کـه در ایـن ره جـوانـی کـرده ام گــم
آری در این سن است که موها سپید، سامعه ثقیل، دستها مرتعش، اعصاب مختلج و قوا و نیروها یک مرتبه فانوس می شوند و انسان از زندگی ماًیوس و چشم برای دیدن کوه دماوند محتاج به استعمال عینک می شود و گوش برای شنیدن صوت کارخانه محتاج به سمعک. دست، قادر به نگهداری یک لیوان پپسی کولا نیست و به زمین می ریزد و دهان، شیرینی زولبیا را با ترشی آش کشک اشتباه می کند و خلاصه آنکه:
دندان ها ریخته، آردها بیخته، الکها آویخته، حافظه بیحال، ماسکه بی قرار و سلسله گوارش کلاً در حال اعتصاب اند.
تازه این حالات مربوط به عالم بیداری است . اما در خواب به جای تجدید قوا و بدل مایتحلل و دیدن مناظر دل انگیز و دورنما های فرح بخش، بختک به سراغش می آید و در همان حال که مشغول تمرین تنفس و پختن پالوده است، یکمرتبه کابوس به رویش هوار می شود و بیچاره پیرمرد را در سن پیری به جیغ و داد مانند بچه ها وا می دارد.
با تمام این اوصاف اگر کسی دارای قلب سالم و اعصاب قوی باشد، باز تا حدی قابل جبران است، اما امان از آن روزی که مبتلا به قولنج روده و باد مفاصل و انسداد پروستات و فتق و سینه تنگی و امثال آن باشد که در چنین کیفیاتی دیگر سنای مکی و درمنه ترکی و افسنطین رومی و هلیله کابلی و رلوند چینی و بادیان خطائی و سولحان مصری و زنجبیل شامی مطلقاً به کار نمی‌آیند و سر و کارش دائماً با درمانگاه و آزمایشگاه و عکس و تجزیه و رادیو گرافی و رادیوسکوپی و از این قبیل حرفها است مخصوصاً اگر مبتلا به بواسیر باشد که دیگر پناه بر خدا دنیا در نظرش جهنم است.
البته گفتار مرحوم فردوسی یاد همه هست که پیری و بی چیزی را مصیبت خوانده. راستی هم که مصیبت است. آدم پیر باشد و محتاج یک لقمه نان و پنیر. نه ملاک باشد و نه سیاستمدار نه وکیل با شهامت نه مقاطعه کار ، نه سناتور البته بمیرد بهتر است زیرا وقتی چشمش به چشم اقران و امثالش بیفتد که در ناز و نعمت غوطه ورند و او از هر چیز محروم، البته عوض یکبار مجبور است روزی چند بار بمیرد.
اما پیری همراه با توانگری و جاه و جلال، مخصوصاً پیری توأم با قدرت و نفوذ را چه عرض کنم خودتان بهتر می دانید که نه فقط مصیبت نیست بلکه جان بابا شیرین تر از ایام جوانی است . از این قرار جمله « خدا پیرت کند» که مصطلح بین مردم است نه تنها یک دعای خیر نیست بلکه با اقتران ‌پیری به فقر و استیصال یک نحو ناسزا است و نگفتنش اولی!
در هر حال قطع نظر از مطالعه در باب علل امراض که همه وقت مورد تحقیق دانشمندان جهان بوده و هست، اخیراً دانشمندان مزبور در فکر یافتن علل کهولت و پیری برآمده و برآنند که با کشف این علل بتوانند حد متوسط عمر انسانی را به یکصد سال و شاید بیشتر بالا ببرند.
از امتحاناتی که تاکنون انجام یافته این مطلب روشن شده است که خون پیرها در اثر کهولت مسموم می شود و این مسمومیت به حدی است که اگر مقداری از این خون را روی سلول های زنده که در آزمایشگاه ها تربیت می شوند بریزند، فوراً سلولهای جوان و زنده می میرند. این سموم محصول مواد غذائی است که تا سلولها جوانند اثرشان در آنها خنثی است و همینکه آثار کهولت فرا رسید به قلب و اعصاب و خون چیره می شوند. پس باید کاری کرد که اثر این سموم را در خون پیرمردها زائل و برطرف ساخت
و نیز از آزمایش های دیگر این مطلب به دست آمده که علت پیری خستگی از کار افتادن نسوج ملتحمه است و همینکه طحال که بیشتر با نسوج ملتحمه بستگی دارد، فرسوده شد و از کار ایستاد، مواد مضره در بدن جمع شده و باعث مسمومیت و مرگ می گردند. معهذا کشف سرمی برای مداوای پیری تا چندی پیش مورد گفتگوی محافل علمی بود . این سرم که به نام آ. ار. ت خوانده می‌شد در چند نفر مورد استعمال قرار گرفت و نتایج حاصله امید بخش بود.
تنها اشکالی که در راه ازدیاد آن پیش آمد و جریان آزمایشات را دچار وقفه ساخت این بود که ماده اصلی این سرم ها را می بایست بلافاصله یعنی پس از شش ساعت از مرگ یک انسان سالم که بر اثر حادثه تلف شده باشد به دست آورد. حالا چطور و از کجایشخص تازه مرده قضیه بر ما مجهول است. همین قدر می دانیم که اگر این آزمایش‌ها روزی به نتایج مطلوبه برسند، در طرز تفکر انسان انقلاب عظیمی روی خواهد داد و وضع زندگانی بشر دگرکون خواهد گشت.
به هر حال افراد بشر اعم از اینکه در شرق اقصی زندگی کنند یا در غرب ادنی و صرف نظر از این که مردمی آزاد باشند یا مقید، معمولاً در سن پیری بازنشسته می شوند و باید هم بشوند. اما متاسفانه این امر کلیت ندارد و به حسب زمان و مکان و شرایط و مقتضیات زندگی ملل و اقوام و چگونگی اشکالات معلومه در هر کشور فرق دارد. یک فرد ایرانی ممکن است در سن جوانی بازنشسته شود و فعالیتی مطلقاً از وی بروز و ظهور نیابد، در حالی که بسیاری از پیرها حتی در سن هشتاد و نود سالگی در تکاپو و فعالیت و وارد در گود باشند و بازنشسته نشوند.
در اروپا و آمریکا و هر نقطه‌ای از نقاط دنیا که افراد مردم ارزشی دارند، برای این طبقه از اجتماع احترامات زیادی قائلند. مخصوصا آنها که جسم و روح خود را در راه خدمت به خلق و آسایش نوع و توسعه معرفت عمومی و سعادت و کمالات انسانی صرف کرده باشند زیاده از حد مورد تکریم و اعزازند به طوری که امکان دارد برای آنها مجالس جشن برپا کنند و کفهای نیم ساعته بزنند و حتی مجسمه ها بسازند. اما در کشور باستانی ما همین که کسی به پیری گرائید و پایش را روی پله کان سالخوردگی گذاشت، می ‌خواهد مستخدم دولت باشد یا دانشمند یا اهل حرفه یا مرد اقتصاد و یا هنر پیشه یا صنعت کار، دیگر برایش باقالی مازندرانی پوست نمی کنند و فاقد هرگونه اعتبار و احترام است.
مخصوصاً در این اواخر که بازنشستگی را تا سر حد مجازات تنزل داده، افرادی را به علت عدم شایستگی بازنشسته کردند که علاوه بر واجد بودن جنبه اهانت، نتایج بدی به بار آورد. از جمله این که مردم حتی مقامات قانونی را معتقد ساخت که بازنشسته ها نه فقط پوچند و ارزشی ندارند بلکه در عداد امواتند و به محض آنکه مستخدمی بازنشسته شد دیگر هیچگونه مزایا به وی تعلق نمی گیرد. اگر فرضاً جیبش را زدند دیگر مال مسروق به وی برگشت نمی‌شود چونکه بازنشسته است و اگر حقش را ضایع کردند دیگر حقش قابل استرداد نیست زیرا بازنشسته است.
و حقیقتاً مایه تاسف است که توجه ندارند به اینکه بازنشستگان امروزی همان شاغلین دیروزند که بهترین و گرانبهاترین سرمایه و دارائی خویش یعنی عمر عزیز را در راه خدمت تلف کردند و بی غل و غش از بوته امتحان بدر آمده اند. اینها همان کسانی هستند که بعد از طی مراحل و مقابله با هزاران محنت و رنج، کسب شرافت و افتخار نموده و با اندوختن هزاران تجربیات تلخ و شیرین اکنون کشتی عمرشان را شرافتمندانه به ساحل رسانده اند. اینها را چگونه می شود چوب خشک شناخت و در حکم عدم پنداشت و با نوسانات مختلف زندگی گیج و کلافه شان کرد و چنین تعبیر نمود چون پیر شدند دیگر محلی از اعراب ندارد و باید مانند حافظ با دهان روزه از میکده بیرونشان کرد.
به هر حال صحبت از بازنشستگی وکلا بود و در دوران سابق که کاخ دادگستری وسعت فعلی را نداشت وضع و سرنوشت وکلا طور دیگر بود. یک وکیل عارف به قواعد و رسوم روز با تشکیلات محدود آنوقت تکیه اش را منحصراً به اجراء حق و عدالت میداد و اشخاصی هم بودند که به استحضار از موضوع و محمول و احاطه به اطراف و جوانب کار صحت این مراتب را تصدیق و تایید می‌کردند.
آدم برای انجام یک کار دو پولی اجبار نداشت هفتاد بار یکصد و شست و سه پله کاخ را یک نفسه بالا و پائین برود و اخلاص و فدویتش را مانند برگ خزان زیر دست و پاها بریزد. اما حالا که ماشاالله تشکیلات قضائی به تناسب با رفاه عمومی وسعت یافته در تمام ساعات کار هر کس پشت میزش نشسته و آماده خدمت حل و عقد امورات و تعداد وکلای دادگستری با افراد تیپ و لشکر برابر شده. حتی اخیراً نمایندگان مجلسین که سابقه عضویت در کمیسیون های دادگستری مجلس را داشته اند به تیپ وکلا پیوسته‌اند. معلوم نیست این آش خوشمزه چه اثری در معده داشته باشد و عاقبت کارها چه شود آنچه اکنون می بینیم این است که دسته ای از وکلای سالخورده با اینکه از صعود و نزول پله ها از نفس می افتند و با اینکه می بینند کسی به تجارب و اطلاعاتشان قیمت نمی گذارد و به فتواهایشان ترتیب اثر نمی دهند معهذا هر روز این عمل را تکرار و از این اتاق به آن اتاق و از این طبقه به آن طبقه و از جلوی این میز به پهلوی فلان کارمند می ایستند و تخمه بو میدهند.
دسته دیگر از وکلای جوان را می‌بینیم که از وکالت فقط پرتفوی دارند و آن را زیر بغل گرفته با تندی و تیزی روانند. به کجا معلوم نیست؟! همین قدر معلوم است که در حرکت اند و اینطور می فهمانند که نه فقط کار دارند بلکه عجله هم دارند اینها جوانان بازنشسته اند که نتوانسته اند موافق و هم آهنگ اجتماع بار آیند و لذا با جریانات روز انس و آشنائی ندارند و هرچه بدوند به جائی نمی‌رسند و ناچارند روزی کنار نشسته سماق بمکند و به تماشای آفاق و انفس بپردازند.
یک دسته دیگر از همین جوانان و نیمچه پیران به همان فرزی و چالاکی که شاهین، کبک را شکار میکند و قرقی، بلدرچین را از زمین می رباید . اینها در جلب شکار موکل همین خاصیت را دارند . اینان پیدا کنندگان روز چهارشنبه اند که از هر جهت به فوت و فن کاسه گری کاملاً آشنا هستند و می‌دانند به هر کس چه باید بگویند و هر عملی را چه وقت باید انجام دهند . در نظر این دسته هیچ شغلی سودمندتر و هیچ حرفه ای شیرین تر و لذیذتر از وکالت نیست . ثروت و دارائی امروزیشان محصول همین شغل شریف است و خداوند هیچ منتی به گردن آنها ندارد.
دستۀ دیگر شعاع عمل بیشتری دارند و در آن واحد چندین پرتفوی را یدک می کشند و در چند جبهه فرماندهی دارند. توپ های دورزن این دسته از وکلا به قدری قوی است که می تواند تمام نقاط کشور، جمیع مسائل و جریانات روز را زیر آتش بگیرد. اینها کسانی هستند که هم وکیل دعاوی و هم نماینده مجلس اند- هم وکیل دعاوی و هم سناتورند- هم وکیل دعاوی و هم استاد دانشگاهند- هم وکیل دعاوی و هم روزنامه نویسند- هم وکیل دعاوی و هم مشاور حقوقی چندین وزارتخانه و شرکت و بنگاه و ادارات مستقل اند و البته تا آب باشد تیمم جایز نیست و عقل و منطق اقتضا دارد راهی را که به سهولت می توان به مقصود نائل آمد همان راه را موکل طی نماید.
بنابراین با در نظر گرفتن جمیع این جهات به نظر اینجانب کانون وکلا وظایف سنگینی به گردن دارد و برای تمشیت صحیح در صلاح حال و وضع صنف خود باید مبادرت به اتخاذ تدابیر زیادی بنماید.
مثلاً قائل به وجود تناسب بین سازمان های قضائی و تعداد وکلا باشند. جمع بین وکالت و استادی دانشگاه یا جمع بین وکالت و نمایندگی مجلس را مورد مطالعه قرار دهند.
با افزایش لیسانسه ها در هر سال به تیپ وکلا، وضع وکلای سابق را روشن سازند و تکلیف قضاتی را که با داشتن کاربر قضائی به وکالت می‌پردازند، تعیین نمایند.
و همانطور که آقایان قضات در سن معینی بازنشسته می شوند، برای بازنشستگی وکلا توأم با حفظ شئون و احتراماتشان وضع نوینی بیاندیشند.
اینها مسائلی است که به نظر ما قابل توجه اند و امیدواریم که جریانات محیط، مجال تفکر بیشتری به کانون وکلا بدهد تا با یک سلسله تمهیدات موفق شود برای حفظ حق و اصلاح وضع و حال صنف خود اقدام موثری بنماید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *