آدمکشانِ آدمخوار

آدمکشانِ آدمخوار

در روزگار سلطنت جیمز اول در انگلستان که ۱۴۲۴ میلادی به تخت نشست ماجرای «ساونی بین» SAWNEY BEAN و خانواده اش اتفاق افتاد که به قدری وحشتناک است که به قول«کولین ویلسن» و «پاتریشیا پیت من» نویسندگان کتاب « دایرﺓ المعارف قتل» این کتاب بدون نقل آن ناقص خواهد بود .

«ساونی بین» در حومه «ادین برگ» زندگی می کرد و ابتدا به شغل پدرش –یعنی کارهایی نظیر حفر مجاری آب و ساختن دیوارهای گلی- اشتغال داشت .
از آنجا که از کار کردن خوشش نمی آمد با زنی که گفته شده است همچون خود او شرور و بی رحم بود، به سواحل «گالووی»رفت و به مدت بیست و پنج سال در غاری در آن محل زندگی کردند بدون اینکه در این مدت حضوری در شهر یا قراء اطراف آن داشته باشند .
این زوج صاحب فرزندان بسیار نه پسر، شش دختر، هجده نوه پسر و چهارده نوه دختر شدند . واضح است که این فرزندان حاصل زنای با محارم بودند .

تعداد بالای مرگ و میر در محدوده زندگی این گروه باعث بروز شایعات و حدس و گمان هایی شده بود . این جماعت از طریق راهزنی و کشتن مردم و خوردن گوشت مقتولان که در آب دریا نمک سود می کردند، روزگار می گذراندند . از آنجا که هیچ یک از قربانیان موفق به فرار نمی شدند، موضوع نا مکشوف می ماند .
روش کار آنها این بود که وقتی عده ای از آنها به مسافران حمله می کردند گروه دیگری محل را برای جلوگیری از فرار مسافران محاصره می کردند .
البته آنها با گروه هایی که حداکثر شش نفر پیاده یا دو نفر سوار بودند حمله می کردند .
علیرغم تعداد زیاد این خانواده ، مازاد غذای آنها گهگاه به وسیله امواج دریا به ساحل انداخته و باعث اشاعه وحشت و شگفتی بین مردم می شد.
با توجه به روش معمول در آن روزگار، مظنونان بسیاری اعدام شدند از جمله صاحبان مسافرخانه هایی که افراد گم شده برای آخرین بار در آنها دیده شده بودند. اما بدیهی است که این اقدامات حاصلی نداشت و رفته رفته به علت بروز ترس و وحشت منطقه خالی از جمعیت شد .

دستگیری این خانواده کاملاً تصادفی اتفاق افتاد . آنها به زوجی که از یک بازار مکاره باز می گشتند، حمله کردند . گلوی زن را بریدند و خونش را نوشیدند و شکمش را پاره کردند و امعا و احشائش را بیرون کشیدند.
در این مدت شوهر که سوار بر اسب بود به زد و خورد با مهاجمان مشغول بود . ناگهان مسافران دیگری که از همان بازار مکاره باز می گشتند از راه رسیدندو خانواده بین مجبور به فرار شدند .شوهر بلافاصله موضوع را به رئیس دادگاه گلاسکو اطلاع داد و خبر به پادشاه رسید و او چهارصد سرباز در معیت سگ های شکاری را به محل فرستاد .
مردان همانند دیگر کسانی که پیش از آن از جلوی غار محل اقامت این جماعت گذشته و متوجه حضور آنان نشده بودند، بی توجه عبور کردند اما سگها به غار وارد شدند و در پی آنها سربازان با مشعل به غار داخل گشتند و در غار اصلی که تالاری بزرگ بود، انبوهی از اعضای نمک سود شده انسان را که به دیوارها آویخته بود پیدا کردند.

ساونی بین و خویشاوندانش که ۴۷ نفر بودند همگی زنده دستگیر شدند . باقیمانده اجساد دفن شد . این خانواده را به ادینبورگ و سسپس به «تالبوث» و بعد «لیث» بردند .
در اینجا بود که آنها بدون هیچ تشریفاتی مجازات شدند. دست و پای مردان در حضور زنانشان قطع شد و آنها را به همان حال رها کردند تا بمیرند . سپس زنان در سه گروه زنده سوزانده شدند .
همه آنها بدون کوچکترین نشانه ای از پشیمانی و توبه مردند و تا آخرین لحظات حیات و آخرین نفس به ناسزاگویی و فحش دادن ادامه دادند که البته با توجه به شرایط حاکم بر قضیه ، شگفت انگیز نبود .

مولف دایرﺓ المعارف قتل می گوید : فرد نمی تواند تشخیص دهد که جنایت وحشیانه تر بود یا مجازات ؟

هجدهم آبان یکهزار و سیصد و نود و هفت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *