عدالت؟!

«عدالت؟!»

از شنیدن و دیدن کلمه «عدالت» مفاهیم و مطالب گوناگونی به ذهن می آید . مولانا گفته است که:

عدل چه بود وضع شی در موضعش
ظلم چه بود وضع در ناموضعش

و به یاد می آوریم که این مواضع و «جاها» لزوماً همانند و مشابه نیستند و ممکن است متفاوت باشند .

آنچه در اصول مذهب شیعه در عدالت خداوند به ما آموخته شده به یاد می آوریم . خداوند از هرگونه ظلم و تعدّی بری است و دستور فرموده که هرگاه بین مردم قضاوت می کنیم، عدالت را رعایت کنیم و به طور کلی هم به «عدل و احسان» یا «دادگری و نیکوکاری» امر فرموده است .آنگاه به بحثی که در سی و چند سال اخیر بسیار مطرح بوده است می رسیم :

«عدالت قاضی» و «عدالت شاهد» چیزی که وجود آن در افراد مستلزم مرتکب نشدن گناه کبیره و اصرار نورزیدن به ارتکاب گناهان صغیره است و این دومی باعث می شود که بسیاری از آدمیان از جمع عادلان خارج شوند . نه صلاحیت قضاوت داشته باشند و نه شهادتشان پذیرفته شود .
اگر از محدوده فرهنگ و ادب خودمان خارج شویم و به پیش از میلاد حضرت مسیح (ع) برویم به سقراط و افلاطون و ارسطو می رسیم که «اخلاق» را بدون عدالت غیر قابل تصور می دانستند . ارسطو به عدالت «توزیعی» به مفهوم تقسیم دارایی ها بین افراد به نسبت شایستگی آنها معتقد است به این معنی که افرادی با شایستگی های یکسان باید به طور مساوی از دارایی ها و کالاها برخوردار و بهره مند شوند .

همچنین او به عدالت «ترمیمی» نیز اعتقاد دارد به این مفهوم که در مبادلات دو طرفه یا چند طرفه باید بین آنچه افراد می دهند و می گیرند تناسب و تعادل برقرار باشد . همینطور در امور معنوی نیز همین تعادل باید وجود داشته باشد . در مقابل احسان باید احسان کرد و قدرشناس بود .
عدالت اجتماعی، عدالت اقتصادی و عدالت سیاسی هم مفاهیمی هستند که به ذهن متبادر می شوند و بلافاصله به این می اندیشیم که هر یک از اینها در کل جهان و کشور ما تا چه حد تحقق یافته است؟ و آیا ممکن است به طور مطلق و کامل در جایی از دنیا یا کشور ما تحقق پیدا کند ؟
تحقق اینها به طور مطلق در صورتی ممکن است که اموال و دارایی ها نا محدود و افراد اجتماع هم به طور فطری سخاوتمند باشند. البته اگر چنین حالتی متصور بود- که نیست- اصولاً مقوله عدالت و بحثهای راجع به آن شاید لازم نمی بود .

چیز دیگری که به ذهن متبادر می شود «عدالت قضائی» است که باید به وسیله قضات عادل، اجرا و اعمال شود. قضاتی که مرتکب کبیره مطلقاً نشوند و به صغیره هم اصرار نورزند. جوهر و رکن اصلی این عدالت «بی طرفی» است. تا آنجا که گفته شده قاضی در نحوه خطاب، نگریستن به اصحاب دعوا و ده ها مورد دیگر باید عدالت را (که اینجا به معنی تساوی و مساوات است) رعایت کند .

از طرفی خود قاضی هم باید عادل باشد . گناهان کبیره که قاضی را از عدالت خارج می کند آنهاست که خداوند در مورد آنها وعده عذاب و آتش داده است . اما صغائری که ارتکاب آنها عدالت را زایل میکند چنان فراوان است که کمتر کسی می تواند عدالت خود را در طولانی مدت حفظ کند .

گفته شده: همه قواعد اخلاقی جهان را بارها و بارها خلاصه کردند . سرانجام به دو قاعده رسیدند که شاید عصاره عدالت را در آنها بتوان یافت :
اول – چیزی را که به آن نیاز نداری نگاه ندار .
دوم- آنچه را به خود نمی پسندی به دیگران نپسند .
والله اعلم

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *