مرحوم دکتر مصدق
گفته اند بعضی افراد با برخی ویژگی ها هر صد سال یک بار در دنیا پیدا می شوند . اثر وجودی اینها دنیاگیر و جهانی است و تحولاتی را باعث می شوند که در مرزهای جغرافیایی محدود و محصور نمی ماند .
مرحوم دکتر محمد مصدق از اینگونه شخصیت ها بود . من دوران او را به یاد دارم . گمان می کنم کلاس اول یا دوم دبستان بودم که مبارزاتش به اوج رسید . یادم هست که دولت او در قبال حرکت صنف قصاب که گوشت را گران کرده بودند، از شمال کشور با کامیون ماهی آورده بود و سر چهار راه ها هر عدد ۵ ریال می فروختند . در نتیجه ظرف ۲۴ یا ۴۸ ساعت غائله گوشت خاتمه یافت .
همچنین در روزنامه های چپ، کاریکاتورش را به مسخره ترین شکل مثلاً در لباس عروسی و در کنار چرچیل(اگر اشتباه نکنم) می کشیدند اما اقدامی علیه آن روزنامه ها نمی شد . گویا خودش دستور داده بود به کسانی که به او حمله و هتک حرمت می کنند کاری نداشته باشند .
در آن دوران مهندسی بود که گویا اسمش ایرج زندی بود (اگر درست یادم باشد) و به عنوان اعتراض به بیکاری درست روبروی در دانشگاه چرخ لبوفروشی راه انداخته بود و لبو می فروخت و پلاکارت هم زده بود که «از مهندس لبو فروش، لبو بخرید» و سرش عجیب شلوغ بود! ظرف مدت کوتاهی توانست یکی از مغازه های دانشگاه را اجاره کند و تابلو «دفتر فنی مهندس زندی» را بر سر در آن بزند . یادم نیست از کدام فرقه و نحله ای بود. اما مدعی بود مصدق در قبال شکوۀ او از بیکاری گفته “برو لبو بفروش” .
آن روزها هر دو پیاده روی خیابان انقلاب فعلی _در محدوده دانشگاه تهران _ محل تجمع طرفداران احزاب وگروههای مختلف بود و کسی هم به کسی کاری نداشت . فقط حرف بود و احیاناً بلندتر شدن صداها که هیچوقت به حد دعوا نمی رسید . البته در مقاطعی هم چند حزبی که مقلد حزبهای فروپاشیده فاشیست ایتالیا و نازی آلمان بودند دست به چوب و ساطور می بردند و حزب مقلد حزب کومونیست شوروی هم که منحل اما موجود بود، به همین نحو مقابله می کرد .
مرحوم مصدق در کشوری که «مشق دموکراسی» نکرده بود _ یا خیلی کم کرده بود _ و با ما مردمی که خیلی زود تغییر جهت می دهیم و سردی و گرمی کردنمان به خوردن یک غوره یا مویز بستگی دارد ، زمامدار شد و به ملی کردن صنعت نفت کمر بست . وجود همین ویژگی های خلقی ما باعث شد ، که پیاده کردن دموکراسی و حکومت مردمی در ایران به سهولت میسر نشود و حکومت مصدق با وقایع و روشها و عملکردهایی همراه باشد که در خصوص آنها شبهات و تاملاتی مطرح شده است .
ایضاً همین خصوصیات خلقی ما سبب شد که «ملی شدن» جز با ترور سپهبد حاج علی رزم آرا _که به شدت با آن مخالف بود _ ممکن و عملی نشود .
شور و هیجان مردم را و تهدیدهای انگلستان را که می خواست چترباز پیاده کند و بعد محاصره دریایی ایران را که اسم نفتکش «رزماری» که گویا راهش را سد کرده بودند، به یادم مانده است .
در ۲۸ مرداد من در منزل استیجاری خاله ام _ در انتهای خیابان دانشگاه _ نبش حشمت الدوله بودم . صدای تیراندازی ها را می شنیدم و خبر مقاومت سرهنگ ممتاز می رسید که گویا تا مهماتش تمام نشد ، تسلیم نشد و طُرفه اینکه _ تا آنجا که می دانم _کودتاچیان هم بلایی به سرش نیاوردند چون ماموریتش دفاع از منزل نخست وزیر بود و وظیفه اش را انجام داده بود .
از پنجره غارت اموالی را که می بردند می دیدم . آخر کار کسانی چوب رختی و میز عسلی می بردند و بعد هم خانه را آتش زدند . دودش را می دیدم .
حرکت مصدق سرآغاز ملی کردن ها در سراسر جهان شد و این خاطره در اذهان ملت های ستمدیده باقی ماند و ما هم البته تا مدتها چانه می زدیم که روز ۲۹ اسفند را باید تعطیل کرد یا نه ؟! البته فعلا این روز جزء تعطیلات رسمی است.