خاطره بهمن کشاورز از پرونده تسخیری یک پیشاهنگ متهم به قتل
خاطرات بهمن کشاورز از پرونده تسخیری یک پیشاهنگ متهم به قتل: پیش از پیروزی انقلاب، روزی خانم محترمی به دفتر بنده مراجعه کرد و اظهار داشت همسرش در حال حاضر زندانی است و در شعبه ۴ جنایی به اتهام قتل عمدی محاکمه خواهد شد و شعبه مذکور مرا به عنوان وکیل تسخیری همسر ایشان تعیین کرده است. او گفت، آماده پرداخت حقالوکاله نیز هست. برایش توضیح دادم که وکیل تسخیری، حقالوکاله دریافت نمیکند. در قبال این سخن او که از این قضیه آگاه است معذلک آماده پرداخت است توضیح دادم، لزومی برای نگرانی نیست و میتواند مطمئن باشد در پرونده همسر او همانگونه عمل خواهم کرد که اگر وکیل تعیینی بودم، عمل میکردم.
پس از ملاقات با این خانم به دیدن موکل تسخیری زندانی رفتم. او را مردی تحصیلکرده، تربیت شده و آگاه، با دیدگاهها و ایدههای کاملا انسانی یافتم. وی پیشاهنگ بود و اطلاعات وسیعی در این زمینه داشت. بعدها متوجه شدم که دوستان و شاگردان فراوانی در زمینه امور پیشاهنگی دارد.
قضیه از این قرار بود که خانواده موکل در آپارتمانی استیجاری در خانهای زندگی میکردند که طبقه زیرین آن در تصرف موجر بود. گویا موجر که با موکل نقار و کدورتی برسر مسائل ناشی از همجواری داشت، آب آپارتمان او را میبندد. موکل در مقام اعتراض برمیآید و موجر و پسربزرگ او با وی مقابله میکنند.
ادعا این بود که موکل با پسر صاحبخانه درگیر شده و او را به میان شیشه قدی در ورودی آپارتمان پرتاب کرده که در نتیجه شریان گردن این جوان قطع شده و بهرغم اینکه موکل او را به بیمارستان رسانده بود و با استفاده از آگاهیهای خود در پیشاهنگی و سازمان شیر و خورشید سرخ آن زمان، جلوی خونریزی را گرفته بود اما جوان در بیمارستان فوت کرد.
با توضیحاتی که موکل داد، مرا به این نتیجه رساند که برخورد این جوان به شیشه، نمیتواند در اثر هجمه و ضربه موکل باشد. با مطالعه پرونده، ملاحظه شد، پدر مقتول شدیدا و مصرا مدعی ارتکاب قتل از ناحیه موکل است. در آن زمان رئیس شعبه ۴ دادگاه جنایی تهران، مرحوم مسلم میریلواسانی بود که انسانی بسیار درستکار، متدین و تاثیرناپذیر بود. با استدلالاتی که خدمت ایشان کردم، قرار بازداشت موکل به قرار وثیقهای بسیار سنگین تبدیل و موکل پس از تهیه وثیقه، آزاد شد.
پیش از محاکمه، از موکل سوال کردم امکان دارد ماکت صحنه وقوع حادثه را بسازد و تصاویری از حالات مختلفی که در زمان وقوع آن ایجاد شد، تهیه کند؟
او پاسخ مثبت داد و پس از اینکه پرونده را برمبنای یادداشتهای من، با هم مرور کردیم، در روز دادگاه ۵ یا ۶ تصویر بسیار بزرگ نقاشی شده و یک ماکت چوبی از پلکان محل وقوع حادثه با آدمکهای چوبی تهیه کرد و به دادگاه آورد.
با توجه به وجود این تصاویر و ماکت و آنچه در پرونده درج شده بود، دفاع بسیار آسان شد. به این معنا که مستشارانشان که متاسفانه اسامی ایشان را به یاد ندارم، کاملا متوجه شدند که حادثه به این شکل اتفاق افتاده که پدر متوفی در حال کشیدن دست فرزند خود به سمت پایین به منظور بازداشتنش از حمله به موکل که در پاگرد پله ایستاده بود و حالت تهاجمی هم نداشت، بوده است.
این جوان که کفش به اصطلاح «لیژدار» که در آن زمان مردان جوان هم میپوشیدند به پا داشته، تعادل خود را از دست داده و با تمام وزن بدن با شیشه در ورودی آپارتمان خودشان برخورد کرده و به شکل پیش گفته به قتل رسیده است. پدر مقتول که طبعا حاضر به قبول چنین حقیقتی نبوده و مکانیزم ذهن او اینباور را به اصطلاح، پس میزده، شاید به طور ناخواسته با توجه دادن مصرانه اتهام به موکل سعی کرده بار وجدان خود را سبک کند.
موکل را به کلامالله مجید قسم دادند و موکل سوگند یاد کرد (چنین اقدامی در دادگاه جنایی آن زمان متداول و مرسوم نبود) البته این اتیان سوگند عملا در زمانی انجام شد که از چهره رئیس و مستشاران دادگاه، میشد فهمید که به بیگناهی متهم یقین کردهاند.
در نهایت دادگاه پس از شور کوتاهی برائت متهم را اعلام کرد. سالها از این واقعه گذشت. روزی موکل تسخیری به دفترم آمد و پس از احوالپرسی و یاد خاطرات گذشته، هنگام خداحافظی پاکتی را روی میز گذاشت.
در پاسخ پرسش من که این چیست؟ گفت: «امروز من وضع بسیار خوبی دارم و دوست داشتم زحمات شما را جبران کنم.» در قبال اصرار من که از موکل تسخیری وجهی دریافت نمیکنم، ابراز داشت: «این هدیهای است از طرف یک دوست به دوستش.»
در مورد اینکه وضع خوبی دارد، کاملا درست میگفت. امروز او یکی از موفقترین ارباب صنایع است و ویژگیهای مثبتی که در اولین ملاقات در او دیدم- بهرغم داشتن ثروت بیحساب که معمولا فسادانگیز است- حفظ کرده است.