دانشآموزی که از دبیرستان بیرون آمده، تبدیل به دیپلمه بیکار می شود. پدر و مادر وی حاضرند به هر قیمتی هزینه کنند که فرزندشان ۴ سال برود جایی مشغول تحصیل شود.
پس از اشتغال به تحصیل رشته حقوق وقتی دیگران از شرایط ادامه تحصیل وی میپرسند ،میگوید من دانشجو هستم. والدینش هم میگویند: دانشجو است؛ دانشجوی دانشکده حقوق.
البته الان مدتی است شنیدم از عبارت «درس وکالت میخواند» هم استفاده میکنند.
این ۴ سال در واقع پاسخگوی توقعات اجتماعی است که در قبال این بچه و پدر و مادرش وجود دارد و در عین حال این پاسخگویی به توقعات اجتماعی، توام با این است که هزینه می شود و پولی هم به مراجعی مثل دانشگاهها پرداخت میشود.
سیاستگذاران کلان مملکت در زمینه آموزشی باید به فکر یک نیازسنجی باشند که وقتی میخواهند دانشجوی حقوق پذیرش کنند، ببینند نیاز بازار کار چقدر است و حداکثر چندنفر می توانند جذب بازار کار شوند. قاعدتاً کسانی که برنامه ریزی برای جذب دانشجوی حقوق می کنند باید بیاندیشند افراد پس از فارغ التحصیلی باید کجا مشغول به کار شوند؟