آیا مجازات های تعیین شده برای شکارچیان غیر مجاز کافی است
موضوع علاقه به حیوانات و نفرت از آزار و اذیت ایشان و میل به حمایت از ایشان عمدتا جنبه فرهنگی و تربیتی دارد و باید از جانب پدر و مادر از طفولیت به بچهها آموخته شود مثلا از طریق نگهداری حیوانات خانگی کوچک در منازل حتی آپارتمانها و عادت دادن بچهها به دوست داشتن آنها و مواظبت از آنها و احساس رقت نسبت به آنها. مظاهر مختلف خشونت را باید از چشم و گوش و ذهن بچهها دور کرد و به ویژه به آنها آموخت که کشتن و آزار رساندن به حیوانات چیزی کمتر از اذیت و آزار و کشتن انسانها نیست و به طور کلی بشر نباید چیزی را که خود قادر به درست کردنش نیست خراب کند. متاسفانه چنین دیدگاهی اگر هم در میان ما وجود داشته باشد شیاع و توسعه چندانی ندارد بلکه خشونت و تهاجم را نوعی مزیت و برتری میدانیم و توجه نداریم که اگر این خشونت در ذهن کودکان و نوجوانان و جوانان نهادینه شد، ممکن است در هر حال و در قبال هرکس بروز کند و فاجعه بیافریند. نتیجه این که به نظر میرسد مبارزه با حیوانآزاری بیش از آن که از طریق قانونگذاری و تعیین مجازات ممکن باشد به وسیله کار فرهنگی و آموزش ممکن است.
قانون شکار و صید که در سال ۱۳۴۶ تصویب و در سال ۱۳۷۵ اصلاح شده است. در این قانون برای شکار و صید جانوران وحشی عادی بدون پروانه و موارد دیگر که از بحث ما خارج است جزای نقدی از یکصد هزار تا یک میلیون ریال و حبس از یک ماه تا شش ماه تعیین شده است. همچنین در ماده ۱۱ قانون برای شکار صید در فصول و ساعات ممنوع و مقرر یا در مناطق ممنوع و یا با استفاده از طرق غیرمجاز و یا تخریب چشمه ها و آبشخورهای حیوانات در مناطق حفاظت شده جزای نقدی از یک میلیون و پانصد هزار ریال تا سه میلیون ریال و یا حبس از ۹۱ روز تا شش ماه پیش بینی شده است. همچنین شدیدترین مجازات موضوع این قانون در ماده ۱۲ آن برای شکار و صید جانوران وحشی حمایت شده بدون داشتن پروانه ویژه و از بین بردن رستنی ها و تعلیف و تخریب در پارکهای ملی پیش بینی شده که سه ماه تا سه سال حبس و یک میلیون و پانصدهزار ریال تا ۱۸ میلیون ریال جزای نقدی است البته مجازات مشابهی هم برای شکار جانوران وحشی کمیاب و در معرض خطر انقراض در ماده ۱۳ پیش بینی شده است.
ملاحظه میشود حداکثر مجازاتهای تعیینی شاید برای تنبه شکارچیان غیرمجاز کافی باشد اما حداقلها کافی نیست. البته اگر تعیین مجازات یا شدت آن اصولا از جهت جلوگیری از تکرار جرم موثر باشد، که نیست.
از طرفی باید به این مساله هم توجه کرد که در برخی مناطق شکار حیوانات حلال گوشت به منظور تغذیه است و فقر حاکم بر مردم در اشاعه و گسترش این قبیل شکار تاثیر دارد. به عبارت دیگر هرچند از بین بردن حیات وحش بسیار دردناک و غیرقابل قبول است اما اگر مردمی در شرایطی قرار گیرند که اینگونه شکارها تنها راه تغذیه ایشان باشد آنگاه با سوال و مساله مشکلی مواجه میشویم.
اما آنچه قویا مایه نگرانی و غیرقابل توجیه و غیرقابل دفاع است آزار حیوانات صرفا به لحاظ بعضی هیجانات و خواستههای نامعقول و یا به لحاظ وجود عقاید خرافی و جاهلانه است.
چیزی که توصیه میشود والدین از زمان کودکی در فرزندان خود مورد مراقبت و دقت قرار دهند بعضی حرکات است که بر مبنای بررسیهای علمی نشانه تحولات روانی و فکری آینده و احیانا وجود رواننژندی یا روانپریشی یا حتی دیوانگی شناخته شده است. یکی از این نشانهها میل کودک و نوجوان به آزار حیوانات است که این علامت در بسیاری از قاتلین زنجیرهای دیده شده است.
به نظر میرسد موضوع علاقه به حیوانات و نفرت از آزار و اذیت ایشان و میل به حمایت از ایشان عمدتا جنبه فرهنگی و تربیتی دارد و باید از جانب پدر و مادر از طفولیت به بچهها آموخته شود مثلا از طریق نگهداری حیوانات خانگی کوچک در منازل حتی آپارتمانها و عادت دادن بچهها به دوست داشتن آنها و مواظبت از آنها و احساس رقت نسبت به آنها. به عکس گمان میرود مظاهر مختلف خشونت را باید از چشم و گوش و ذهن بچهها دور کرد و به ویژه به آنها آموخت که کشتن و آزار رساندن به حیوانات چیزی کمتر از اذیت و آزار و کشتن انسانها نیست و به طور کلی بشر نباید چیزی را که خود قادر به درست کردنش نیست خراب کند. متاسفانه چنین دیدگاهی اگر هم در میان ما وجود داشته باشد شیاع و توسعه چندانی ندارد بلکه خشونت و تهاجم را نوعی مزیت و برتری میدانیم و توجه نداریم که اگر این خشونت در ذهن کودکان و نوجوانان و جوانان نهادینه شد، ممکن است در هر حال و در قبال هرکس بروز کند و فاجعه بیافریند.
نتیجه این که به نظر میرسد مبارزه با حیوان آزاری بیش از آن که از طریق قانونگذاری و تعیین مجازات ممکن باشد به وسیله کار فرهنگی و آموزش ممکن است.خبر آنلاین –
چهارم مهر هزار و سیصد و نود